معنی نمادین،‌رمزی

حل جدول

نمادین،‌رمزی

معادل فارسی سمبولیک


نمادین

معادل فارسی سمبولیک

سمبولیک

مترادف و متضاد زبان فارسی

رمزی

سری، مرموز، سمبلیک، نمادین

لغت نامه دهخدا

رمزی

رمزی.[رَ] (اِخ) از شعرای عثمانی است که مسند صدارت یافت. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به پیری پاشا شود.

رمزی. [رَ] (اِخ) نام وی علی افندی و از شعرای متأخر عثمانی است. وی به سال 1254 هَ. ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی).

رمزی. [رَ] (ص نسبی) منسوب به رمز. سِرّی. نهانی و پوشیده. آنچه برمز باشد. رجوع به رمز شود.

رمزی. [رَ] (اِخ) نام وی مصطفی و از شعرای عثمانی است. وی به سال 956 هَ. ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی).

رمزی. [رَ] (اِخ) نام وی عثمان و از شعرای متأخر عثمانی است. وی به سال 1137 هَ. ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی).

رمزی. [رَ] (اِخ) نام و لقب وی محمدافندی و از شاعران متأخر عثمانی است. وی بسال 1143 هَ. ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی).

رمزی. [رَ] (اِخ) نامش محمد هادی و از شعرای کاشان بود. در اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم می زیست و در موقع تألیف تذکره ٔ نصرآبادی در قید حیات بود و در اصفهان بسر می برد. (از ریحانه الادب). صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: «[شیخ] رمزی محمد هادی نام دارد ولد حاجی حبیب اﷲ کاشانی، پدرش مرد کدخدایی بوده، او هم در کمال درویشی و نامرادی است. طبعش نهایت قدرت دارد چنانچه هیچ لطیفه و مثلی در عالم نیست که موزون نکرده باشد چرا که هیچ مثلی مذکور نمی شود که از شعر خود دلیلی نمی خواند. در فن نقاشی و چوب تراشی هم مانند ندارد و مدتی قبل از این در خدمت مرتضی قلیخان حاکم اردبیل بود در وقتی که قورچی باشی بود، بعد از آن دست از ملازمت برداشته در اصفهان به حال و کار خود می باشد نهایت خاموشی و آرام دارد».
از اشعار او است:
رمزی ز کریم اگر خبردار شوی
از بهر عطای اوگنهکار شوی
جز اینکه کنی گناه و احسان خواهی
مستوجب رحمت به چه کردار شوی.
آنم که نه حاصلی نه کشتی دارم
نه کار به کار خوب و زشتی دارم
از من همه می رمندیاران وطن
در دوزخم و طرفه بهشتی دارم.
همدم نبود به کنج این دیر مرا
درگلشن بیکسی بود سیر مرا
همچون الفم براستی پابرجا
نبود حرکت به خانه ٔ غیر مرا.
ای مونس و غمگسار دیرینه ٔ من
بی یاد تو دل مباددر سینه ٔ من
گر پرتوی از لطف تو بر من تابد
زربفت شود لباس پشمینه ٔ من.
عارف میان خلق همان با خدا بود
در معدن است لعل و ز خارا جدا بود.
بترس از ناوک آه فقیران در دل شبها
مگو تیر هوائی بر نشان هرگز نمی آید.
وحشی نگهان عاشق غمخوار نخواهند
در گله ٔ آهو نبود راه شبان را.
زیردستی راکجا باک از زبردستی بود
هرکه باشد در بلندی بیمش از پستی بود.
گوشه ٔ ابرو چو پیش از وعده بنمایی اداست
گر هلال عید سی کم یک نمایدخوش نماست.
بکاهد دل چو نقص دولت روشندلی بینم
چنان کز کاهش مه مغزها در استخوان کاهد.

فرهنگ معین

نمادین

(~.) (ص نسب.) آن چه به عنوان نماد به کار برده می شود، سمبلیک.

فارسی به آلمانی

رمزی

Die [noun], Nebentreppen, Okkult [adjective]

فارسی به عربی

رمزی

باطنی، صوفی، غامض، مجازی، مخفی

عربی به فارسی

رمزی

تلویحی

معادل ابجد

نمادین،‌رمزی

412

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری