معنی هوز
لغت نامه دهخدا
هوز. [هََ] (ع اِ) گله ٔ گوسفند. (مهذب الاسماء).
هوز. (اِ) آواز تند و تیز را گویند مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برآید. (برهان):
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه ٔ یوز.
نظامی.
هوز. [هََ وْ وَ] (اِخ) نام ملکی از ملوک حمیر است. (منتهی الارب).
هوز. (اِخ) خوز. رجوع به خوز شود. جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان. (حاشیه ٔ برهان چ معین).
هوز. [هََ وْ وَ] (اِ) دومین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جُمَّل که شامل سه حرف «هَ» و «و» و «ز» و به ترتیب برابر با پنج و شش و هفت است:
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی.
منوچهری.
- هاء هوز، هاء دوچشم. هاء گرد. مقابل حاء حطی.
هاء دوچشم
هاء دوچشم. [ءِ دُ چ َ / چ ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) هاء هوز.
فرهنگ عمید
آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹)،
دومین کلمۀ مصنوعی از کلمات ابجد،
فرهنگ معین
(هَ وَّ) [ع.] (اِ.) دومین کلمه ساخته شده از حروف ابجد مرکب از: ه - و - ز.
(اِ.) آواز تند و تیز مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برخیزد، آواز (بانگ).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Jingle
فرهنگ فارسی هوشیار
آواز تند وتیز مانند صدائی که از ظرف فلزی بر آید دومین کلمه مصنوعی از کلمات ابجد که مرکب است از ه، و، ز
ابجد و هوز
(اسم) نام نخستین صورت از صور هشتگانه حروف جمل، نام مجموع صور هشتگانه حروف جمل ازین قرار: ابجد هوز حطی کلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ. مسلمانان مغرب چهار کلمه اخیر را بدین نحو ترتیب داده اند: صعفض قرشت ظغش. ترتیب حروف (مراد حروف صامت است) درین نسق همان ترتیب عبری آرامی است و این امر با دلایل دیگر مو ء ید آنست که عرب الفبای خود را از آنان بوساطت نبطیان اقتباس کرده است. شش حرف مخصوص عرب در آخر ترتیب ابجدی قرار داده شده است. علاوه برین ترتیب هشت کلمه تذکاریه که مفهومی ندارند با عبری و آرامی در اینکه حروف معرف اعدادند نیز شباهت دارد: از (همزه) تا (ق) نماینده 1 تا 100 است و نه حرف آخر معرف 200 تا 1000 باشد. یا ابجد تجرید نوشتن. (تصوف) ترک خواهش و آرزو کردن و از خودی و مزاحمت خواهش آمدن و از ماسوی الله مجرد گردیدن.
معادل ابجد
18