معنی وول
لغت نامه دهخدا
وول وول. (اِ مرکب) جنبش. حرکت. تکان.
وول
وول. (اِ) در تداول، جنبش. حرکت. || در هم تپیدن. (فرهنگ فارسی معین).
وول وول کردن
وول وول کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، جنبیدن (بی صدا). تکان خوردن. (فرهنگ فارسی معین).
وول زدن
وول زدن. [زَ دَ] (مص مرکب) (در تداول) وول خوردن. جنبیدن چون کرم. در هم شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا): مردم مانند مورچه بدون اراده در هم وول می زدند.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جنبیدن تکان خوردن.
وول
(اسم) جنبش حرکت، درهم تپیدن.
وول زدن
(مصدر) وول خوردن: مردم. . . درجاده های مخصوص بخودشان مانند مورچه بدون اراده در هم وول میزدند.
وول خوردن
(مصدر) جنبیدن تکان خوردن: ((زن در جای خود وول خورد جمع و جور تر نشست. . . ))، در هم تپیدن وچپیدن (جمعیت) .
وول وول کردن
(مصدر) جنبین (بی صدا) تکان خوردن.
حل جدول
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
تکان، جنبش، حرکت،
(متضاد) سکون
معادل ابجد
42