معنی پربرکت

لغت نامه دهخدا

پربرکت

پربرکت. [پ ُب َ رَ ک َ] (ص مرکب) بسیاربرکت. پرنعمت. پُرحاصل.

فارسی به انگلیسی

پربرکت‌

Beatific, Fat, Rich

حل جدول

فارسی به عربی

پربرکت

خصب، فاخر، متحمس، معطاء

فرهنگ عمید

پربرکت

بابرکت، پرنعمت، پرحاصل،

انگلیسی به فارسی

bounteous

پربرکت


exuberant

پربرکت


fertile

پربرکت


luxuriant

پربرکت


luxuriate

پربرکت شدن


caustic lime

آهک پربرکت

اسپانیایی به فارسی

exuberante

فراوان، پرپشت، فیض بخش، پربرکت، وافر، مجلل، انبوه، پربرکت.

معادل ابجد

پربرکت

824

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری