معنی پرداخت

پرداخت. [پ َ] (مص مرخم) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان). || توجه:
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن، مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن، ادا کردن دین وجز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.

پیش پرداخت. [پی پ َ] (اِ مرکب) مساعده. پولی که قبل از موعد مقرر بعنوان مساعده دهند کارگران یا حقوق بگیران را.

Defrayal, Disbursement, Discharge, Expense, Liquidation, Payment, Payout, Reimbursement, Touch

آراستگی و آرایش،
جلا،
(بانکداری) دادن پول، تٲدیه، کارسازی،
* پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن،
* پرداخت کردن: (مصدر متعدی)
صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن،
(بانکداری) پول دادن به کسی دادن،

پولیش

معادل فارسی رتوش

ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام‌گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن،
(متضاد) دریافت

انفاق، انفق، ثقل، حریر، حواله مالیه، دفع، دفعه، صقیل، مستوطنه

أداءُ الضَّرائبِ

pagamento

versamento

Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Schliff (m), Sateen, Satin (m)

آرایش، جلا، صیقل. [خوانش: (پَ) (مص مر.)]

(پَ) (اِمر.) پولی که پیش از موعد مقرر به کارگران و حقوق بگیران پرداخت شود، مساعده.

(~. کَ دَ) (مص م.) جلا دادن، برق انداختن.

(مصدراسم) پرداختن، جلا صیقل. -3 پرداز نقشها، توجه.

1207