معنی چاکوچ

لغت نامه دهخدا

چاکوچ

چاکوچ. (اِ) به عربی، مطراق. (برهان). پتک آهنگران. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چکش مسگران. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چکش که آلت کوبیدن میخ و غیره است. (فرهنگ نظام):
هزار چاکوچ خورد پهن و دراز گردد همان مس باشد. بهأالدین ولد (معارف). که چندین چاکوچ خورده و چندین جوش نموده. بهاءالدین ولد (معارف).
بر دیده زد به چاکوچ دشنام و میخ چوب
اهل جوین را ز یمین و یسار نعل.
پوربهای جامی (از جهانگیری).
و رجوع به چاکوش شود.


چاکوش

چاکوش. (اِ) چاکوچ. چکش. مطرقه. و رجوع به چاکوچ شود.


مارتول

مارتول. (اِ) چکش. پتک. چاکوچ. (ناظم الاطباء). چکش. (از فرهنگ جانسون).


چلوچ

چلوچ. [چ َ / چ ُ] (اِ) افزاری باشد که آسیابانان سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (برهان) (آنندراج). دست افزاری که سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (ناظم الاطباء). چاکوچ و چکوچ. افزاری سرتیز و دسته دار که آسیابانان برای تیز کردن سنگ آسیا بکاربرند. و رجوع به چاکوچ و چکوچ شود.


چکوش

چکوش. [چ َ] (اِ) چِکّوش. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). تلفظی ازچکش و چکوچ که به معنی افزار دست زرگران و مسگران وآهنگران است. و رجوع به چاکوچ و چکوش و چکوچ شود.


چکش

چکش. [چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ] (اِ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. (از غیاث). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دسته ٔ چوبین دارد. (ناظم الاطباء). چَکﱡش در تداول امروزی. خایسک. چاکوچ. چکوچ. چَکّوش. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه):
تا سر بدوات خامه کرده
چون دسته بچکش استوار است.
وحید کلیم (از آنندراج).
رجوع به چاکوچ و چکوچ شود.


چکوچ

چکوچ. [چ َ] (اِ) خایسک و مطرقه. (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 287ذیل لغت خایسک). چکش استادان مسگر و زرگر. (از برهان) (آنندراج). چکش باشد وچاکوچ نیز خوانند. (جهانگیری) (از رشیدی). چکش مسگری و زرگری (ناظم الاطباء). و رجوع به چاکوچ و چکوج و چکش شود. || ابزاری باشد سرتیز و دسته دار مر آسیابان را که بدان آسیا را تیز کنند. (برهان) (آنندراج). دست افزاری باشد سرتیز که دسته داشته باشد و بدان روی آسیا را درشت سازند تا غله بزودی آرد شود. (جهانگیری) (از رشیدی). سنبه ای که بدان دندان آسیا تیز کنند. (شرفنامه ٔ منیری).ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز میکنند. (ناظم الاطباء). چُلوچ. چَلوچ. (از برهان). و رجوع به چلوچ شود. || به معنی تیز کردن آسیا هم هست. (برهان) (آنندراج). تیز کردگی سنگ آسیا. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

چاکوچ‌

Sledgehammer

حل جدول

چاکوچ

پتک آهنگران


پتک آهنگران

چاکوچ


پتک اهنگران

چاکوچ

فرهنگ فارسی هوشیار

چاکوچ

(اسم) پتک آهنگران و مسگران مطراق، چکش.


چکوش

(اسم) آلتی آهنین با دسته ای چوبین شبیه تیشه که بدان آهن میخ و غیره را کوبند چاکوچ مطرقه.

فرهنگ معین

چاکوچ

پتک آهنگران و مسگران، مطراق، چکش. [خوانش: (اِ.) = چکوچ: ]

معادل ابجد

چاکوچ

33

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری