معنی کمککننده
حل جدول
یارمند
فرهنگ عمید
دستیار،
(صفت) کمککننده، یاریکننده،
مددکار
مددکننده، کمککننده، یار، یاور،
کشنده
[مجاز] کمککننده، دستگیرنده،
سرکش و توسن،
دستیار
یاریدهنده، مددکار، کمککننده، همدست، معاون،
پایمرد
یاریدهنده، کمککننده، مددکار، دستیار، دستگیر: در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی: ۷۴۷)،
شفیع، میانجی،
یار
محبوب، معشوق،
دوست، رفیق، همدم،
(ورزش) هریک از بازیکنان یک تیم،
(اسم، صفت) همکار،
(اسم، صفت) [مجاز] همراه،
(اسم، صفت) مددکار،
دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هوشیار،
یاریرساننده، کمککننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): استادیار،
(تصوف) [مجاز] خداوند،
[قدیمی] مرید،
۱۱. [قدیمی] مانند، نظیر،
۱۲. = جاری۱: چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری (رودکی: ۵۳۰)،
* یارِ غار: [مجاز] یار و دوست موافق و وفادار. δ در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود،
معادل ابجد
209