معنی مسافرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مسافرت. [م ُ ف َ رَ](ع اِمص) مسافره.سفر. سفار. سفرکردگی و بیرون شدگی از خانه و وطن خودموقتاً به جایی دیگر که پس از چند زمانی بازگردد و مراجعت کند.(ناظم الاطباء). و رجوع به مسافره شود.

فرهنگ معین

(مُ فِ رَ) [ع. مسافره] (مص ل.) از شهر یا کشوری به شهر یا کشور دیگر رفتن.

فرهنگ عمید

از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رهسپاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

جهانگردی، سفر، سیاحت، سیر،
(متضاد) حضر

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) از شهر یا کشوری بشهر و کشور دیگر رفتن سفر کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر