تداوم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) انبوهی کردن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). تدائم. رجوع به تدائم شود.
تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) گرد برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تداوم مرغ در هوا؛ تحلیق آن. (ذیل اقرب الموارد از الاساس).
ادامه، ماندگاری
ادامه
استمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی
انبوهی کردن کار بر کسی، همیشگی بودن