معنی مداخله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مداخله. [م ُ خ َ /خ ِ ل َ / ل ِ] (از ع، اِمص) مداخلت. دخالت در امور دیگران. دست اندازی و مباشرت. (ناظم الاطباء). مبادرت و درآمدن در کاری. || دخالت در امور دیگران.دست اندازی به حقوق و امور دیگران. || (اصطلاح فلسفه) دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند به تمام، به طوری که هر دو شاغل یک مکان گردند وآن را محال دانسته اند. تداخل. (فرهنگ علوم عقلی).
(مُ خِ لِ) [ع. مداخله] (مص ل.) دخالت کردن، داخل شدن در کاری.
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن،
پادرمیانی
پادرمیانی
پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت، دخالت، دخلوتصرف، دستاندازی، شرکت، مداخلت، مباشرت
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی (مصدر) در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع: مداخلات.