خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۱۰۰ سریال ترکی عشق از نو
مریم بیرول را به گوشه خلوتی می برد تا حرف بزنند. بیرول به او می گوید گوشی تلفن را قبل از ورود او به شرکت در کیفش انداخته اند چون او دوربین های شرکت را بررسی کرده و متوجه مورد مشکوکی نشده است. ناگهان مریم شکم شوکت را می بیند که از پشت دیوار پیداست و می فهمد که او فالگوش ایستاده و صدایش می زند. شوکت از بیرول می پرسد از واحد چه خبر و بیرول می گوید او را تحت نظر دارند و شوکت می گوید او بیشتر از همه در مورد واحد می داند. حیدر واحد را با اوکان تهدید می کند و همه مدارکی که دارد را از او می گیرد. واحد هم تصمیم می گیرد همراه با اوکان کشور را ترک کند اما پیش از رفتن با یک زن تماس می گیرد و می گوید همه مدارکی که در دست دارد را هم به پلیس سوئیس و هم به پلیس ترکیه تحویل دهد. شوکت به مریم و بیرول می گوید از این به بعد در مورد واحد آنطور که خودش صلاح می داند عمل می کند و به آنها اجازه دخالت نمی دهد.
زینب و اورهان و سلین به خانه شکرجی زاده ها می روند. اورهان و سلین برای گرم کردن سر خانواده و به اتاق کشاندن شازمنت و فاتح داخل می روند و زینب به طبقه بالا به اتاق فاتح می رود. وقتی فاتح و شازمنت وارد اتاق می شوند زینب از شازمنت می خواهد آنجا را ترک کند و وقتی شازمنت قبول نمی کند زینب لپتاپ او را بالای سرش می برد و می گوید اگر نرود آن را از بین خواهد برد و شازمنت جیغ بلندی می کشد و همه اهل خانه به اتاق فاتح می روند. زینب مخفی می شود و فاتح با گفتن اینکه شازمنت سوسک دیده همه را دست به سر می کند. اما کمی بعد وقتی زینب می خواهد از خانه خارج شود مقدس او را می بیند و زینب برایش زبان درمی آورد و می رود. مقدس همه را جمع می کند و می گوید زینب را دیده و فاتح با نگرانی به او می گوید که حالش خوب نیست و بهتر است به روانپزشک مراجعه کنند. فردا مقدس پیش دکتر می رود و به او می گوید: «آقای دکتر من دیوونه م. توی اینترنت تست انجام دادم و فهمیدم خیلی دیوونه م. برام چند تا قرص بنویسین من برم.»
دکتر می گوید اول باید صحبت کنند و بفهمند که مشکل چیست. او با کمی حرف زدن و انجام تست به مقدس می گوید که مشکل او فوبیای زینب است. مقدس با عصبانیت داد می زند: «اینو خودمم می دونستم. من برای این به تو پول دادم؟» و مطب را ترک می کند. شازمنت به بانک رفته تا چک مقدر را نقد کند. موقع بیرون آمدن مصطفی جلوی او را می گیرد و می گوید اتفاقی از آنجا رد میشده. بعد هم می گوید می خواهد برای مادرش انگشتر تک نگین بخرد چون شنیده هیچ زنی به این انگشتر نه نمی گوید و می خواهد خانواده اش را برگرداند و به این ترتیب با احساساتی کردن شازمنت از او مقداری پول می گیرد. مصطفی کمی بعد با همین ترفند از فادیک هم پول می گیرد و فادیک هم که می خواست با پولش خانه اجاره کند مقداری از آن را به پدرش می دهد. آیفر در ملاقات با حیدر به او می گوید می خواهد خانه جدا بگیرد و وقتی حیدر می گوید از این به بعد می توانند راحت یکدیگر را ببینند آیفر عصبانی می شود و می گوید او زنی نیست که مردها بتوانند راحت به خانه اش رفت و آمد کنند. حیدر می گوید: «منظورم این نبود. حداقل اجازه بده من برات خونه بگیرم.» آیفر باز هم ناراحت می شود. حیدر برای اینکه دل او را به دست بیاورد شعر عاشقانه ای می خواند و آیفر لبخند می زند. فاتح شب به مادرش می گوید رابطه اش با شازمنت به هم خورده و مقدس خیلی ناراحت می شود و شروع به گریه می کند. مقدس به مقدر می گوید: «تو با اون مونتاژت باعث این شدی. تقصیر توئه.» مقدر فیلمی که از شازمنت گرفته بود را به فاتح نشان می دهد و فاتح تظاهر می کند خیلی ناراحت شده است و به اتاقش می رود.