خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربینندهی کمدی – عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰ کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی آقای اشتباه
سویم از استرس و نگرانی زیاد حال خوبی ندارد. ابرو و کرم سعی می کنند خبری از اوزگور بگیرند و کرم با چند تماس متوجه می شود که گزارشی که نشان بدهد در کلانتری یا بیمارستان هستند دریافت نکرده و خیال آنها را کمی راحت می کند. کمی بعد نوین هم به سویم زنگ می زند تا خبری از بچه ها بگیرد و با فهمیدن این که هنوز هم خبری از انها نیست، تصمیم می گیرد فردا خودش را به گوچک برساند. ابرو هم به اوزان زنگ می زند و خبر می دهد که هنوز خبری از اوزگور و ازگی نشده و بهتر است همین امشب راه بیفتند. دنیز هم مضطرب شده و به جانسو زنگ می زند و این خبر را به او می دهد. جانسو که پیش لونت است از او می خواهد تا همراهی شان بکند و لونت با کمال میل قبول می کند. ازگی و اوزگور کنار کلبه مشغول خوردن بیسکوییت های مانده در کیف ازگی هستند که بزی به آنها نزدیک می شود و ازگی به او هم بیسکوییت می دهد. کمی بعد ازگی به اوزگور می گوید: «من میدونم تو چرا وارد رابطه نمیشی. چون تو آدم خیلی با احساس و رکی هستی و با گفتن این که عشق وجود نداره گارد میگیری تا تعادلت بهم نریزه. » اوزگور با اینکه حرف های او را قبول دارد اما وانمود می کند که چنین چیزی نیست و با شوخی بحث را عوض می کند.
هردو وارد کلبه می شوند تا به خواب بروند اما ازگی می ترسد و می گوید که تا صبح خوابش نخواهد برد. اوزگور هم می گوید: «اگه میخوای من میتونم تا صبح بیدار بمونم تا بخوابی اما بعدش تویی که باید پارو بزنی! » ازگی عصبانی می شود و قبول می کند که هر دو ساعت یک نفرشان دیدبانی بدهد! اما چون حوصله اش سر می رود با چراغ قوه روی دیوار نور می اندازد و با دستانش شروع به سایه بازی می کند. اوزگور هم خوابش نمی برد و با او همراه می شود و هردو مشغول سایه بازی می شوند. تا اینکه صبح، اوزگور وقتی بیدار می شود، ازگی را می بیند که در اغوش او خوابش برده و سعی می کند بینشان فاصله بیندازد که ازگی بیدار می شود و اوزگور دوباره خودش را به خواب می زند. ازگی از این وضعیت خجالت می کشد و عقب می کشد. هردو بیدار می شوند تا به سمت قایق بروند اما بزی که آنجا پرسه میزد، طناب قایق را جویده و قایق از جزیزه فاصله گرفته و دور شده است. هردو با ناامیدی به هم خیره می شوند که ازگی متوجه تعدادی آدم می شود که به سمت جزیزه می آیند. اوزگور از او می خواهد که سر و صدا نکند چون ممکن است آدم های خلافی باشند اما حرف توی کله ی ازگی نمی رود و آن سه مرد را صدا می زند و به سمتشان می رود. مردها جلو می روند و به سمت اوزگور و ازگی اسلحه می گیرند. ان دو می ترسند و سعی می کنند توضیح بدهند که فقط به کمک نیاز دارند.
اوزگور از فرصت استفاده کرده و اسلحه را از آنها می گیرد و به سمتشان می گیرد اما با صدای جیغ ازگی به عقب برمی گردد و متوجه می شود که یکی از آن مردها ازگی را گروگان گرفته و اوزگور کلافه اسلحه را پس می دهد. صبح، اوزان زودتر از دنیز و جانسو و لونت به گوجک می رسد و همراه کرم به بندر می رود تا با قایق دنبال ازگی و اوزگور بگردند. دنیز و جانسو و لونت هم خودشان را به بندر می رسانند و نگهبان بندر می گوید که اوزگور را دیروز حوالی ساعت دو ظهر همراه دوست دخترش دیده و همگی سوار قایق دیگری می شوند تا به دنبال آنها بروند. بالاخره کشتی اوزگور را از دور می بینند و به سمتش می روند اما با دیدن وضعیت نامناسب آن و خونی که روی زمین ریخته شده، نگران می شوند و نمی دانند چه بکنند. ازگی و اوزگور دست بسته داخل کلبه هستند و ازگی آرام قرار ندارد. اوزگور از او می خواهد آرام باشد که همان موقع، بز سفید به آنها نزدیک می شود و طناب دستشان را می جوئد و آنها را آزاد می کند. ازگی و اوزگور با زیر نظر گرفتن مردهایی که مشغول قاچاق مواد هستند، از حواس پرتی آنها استفاده کرده و دوان دوان خودشان را به قایق خالی آنها می رسانند و فرار می کنند و از این که نجات پیدا کرده اند خیلی خوشحال می شوند.