خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.

قسمت ۱۲ سریال ترکی آقای اشتباه

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی آقای اشتباه

ازگی و اوزگور داخل قایق هستند که قاچاقچی ها با سرعت با کشتی به آنها نزدیک می شوند. هردوی انها می ترسند و همان موقع گشت دریا هم پیدایش می شود و ازگی و اوزگور نجات پیدا می کنند. بعد هم به اداره پلیس می روند و هرچه که از قاچاقچی ها دیده بودند را تعریف می کنند. اوزگور هم به محض خارج شدن از انجا با مادرش تماس می گیرد و خبر می دهد که هردویشان سالم هستند و خیال انها را راحت می کند. کمی بعد جانسو و دنیز و اوزان به دیدن انها می روند و محکم در آغوششان می گیرند. دنیز و جانسو از ازگی می خواهند که دیگر به این بازی پایان بدهند تا خانواده ها خبردار نشده اند. ازگی و اوزگور هم با حرف انها موافقت می کنند. خانواده به محض دیدن انها محکم در آغوششان می گیرند و همه جمع می شوند تا اتفاقاتی را که افتاده را از زبان بچه ها بشنوند. جانسو رو به نوین کرده و می گوید که بهتر است دیگر رفع زحمت بکنند اما نوین می گوید با اصرار سویم قصد ماندن و در عروسی شرکت کردن را دارند! دنیز هم به جانسو می گوید که بهتر است در این شرایط آنها هم کنار ازگی بمانند. اما اوزگور رو به همه می کند و می گوید که آنها بعد از این اتفاقات شومی که سرشان امده قصد جدا شدن دارند.

همه و به خصوص مادرها شوکه و ناراحت میشوند و ازگی با دیدن ناراحتی آنها می گوید: «نه اینطور نیست. ما میخوایم رابطه مون رو ادامه بدیم. » و دست اوزگور را می گیرد و خیال مادرها را راحت می کند. کمی بعد ابرو با ناراحتی می گوید برای جشن حنابندانش به خاطر گم شدن اوزگور و ازگی شرکت تزئیناتی و تدارکتش را مرخص کرده بوده و حالا نمی داند چه بکند. ازگی که خودش استاد این کار است، پیشنهاد می دهد تا کار را به او بسپارند. او همه را بسیج می کند و تزئینات زیبایی که بسیار به دل ابرو می نشیند را در حیاط اجرا می کند. ابرو در آخر ازگی را محکم در آغوش می گیرد و می گوید: «خیلی ازت ممنونم ازگی. تو هم منو و هم مامانم و داداشمو با اومدنت خوشحال کردی. امیدوارم همیشه با هم بمونین و خوشبخت بشین. » ازگی معذب لبخندی می زند و دنیز و جانسو او را به اتاقش می برند و می گویند که او باید رابطه اش را با پسری مثل اوزگور تمام بکند مگر اینکه این فیلم بازی کردنشان به واقعیت تبدیل شده باشد! ازگی مدت زیادی سکوت می کند که دنیز و جانسو ناباورانه به او خیره می شوند و ازگی با به یاد آوردن این که اوزگور آدم رابطه نیست می گوید: «نه امکان نداره من با آدمی مثل اون بمونم! » اما بعد از گفتن این حرف دوباره با دودلی به فکر فرو می رود. شب حنابندان دخترها آماده میشوند و دور هم جمع می شوند. پسرها هم تصمیم می گیرند برای خودشان کنار ساحل وقت بگذرانند.

لونت جلوی همه می گوید که اصلا از این جور رسومات خوشش نمی آید و نهایتا به عقد ساده بسنده می کند! جانسو از این که لونت اصلا نظر او را نپرسیده دلخور می شود. سردار در اتاقش است که سونر همراه نامزدش به آنجا می آید و می گوید که دلش درد می کند و نگران اوست. سردار با سونوگرافی می فهمد که سونر و صدا بچه شان را از دست داده اند. سونر با شنیدن این حرف حسابی ناراحت می شود. مراسم به خوبی برگذار می شود و نوین به ازگی می گوید که حسابی از سویم خوشش امده و از اینکه قرار است با انها فامیل بشوند حسابی ذوق دارد. جانسو با نگاهی معنادار به ازگی خیره می شود و ازگی معذب می شود. سویم با خوشحالی ازگی را عروسم صدا می زند و وسط می برد و هردو با هم می رقصند. صبح همه خانواده دور هم برای صبحانه جمع شده اند. سویم می گوید که بعد از مرگ شوهرش فقط خوشبختی بچه هایش را می خواهد. اوزان آمین بلندی می گوید که توجه فیتنات را جلب می کند و می گوید: «نکنه به کسی علاقه داری ها؟ میخوای برات دختر جور کنم؟ نوه هاجر خانم خیلی بهت میاد!» اوزان از او می خواهد که زحمت نکشد اما فیتنات تصمیم خودش را گرفته! کمی بعد او روی لونت و جانسو زوم می کند و می گوید: «شماها چرا هنوز ازدواج نکردین؟ پس عروسیتون کی؟ » جانسو و لونت جا می خورند و جانسو از اینکه لونت جوابی ندارد عصبی می شود. اوزگور که جو را نامناسب می بیند از جوان ها می خواهد تا با هم به بندر بروند. همین که به بندر می رسند، کسی از پشت سر ازگی را صدا می زند. ازگی به سمت صدا برمی گردد و با تعجب به سردار خیره می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا