خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۳۴ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۳۴ سریال ترکی عشق از نو

فاتح و زینب، افرادی را که در جزیره پیدا کرده اند سوار کشتی میکنند و به آنها غذا میدهند. آن افراد کسانی هستند که از کشور دیگری قاچاق شده اند و در نیمه راه رها شده و در جزیره گیر افتاده بودند. زینب از اینکه آن افراد در وضعیت بدی هستند و به خاطر بی پولی از کشور خود فرار کرده بودند ناراحت است و قدر زندگی خودش را که دغدغه مالی ندارد میداند. فاتح او را دلداری میدهد تا غصه نخورد. خانواده فهمی به خانه شوکت رفته اند و همگی نگران اند و دنبال بچه ها می‌گردند. شوکت سراغ پلیس دریایی رفته تا بچه ها را پیدا کند. گلسوم از یادگار در مورد آشنایی شوکت و مریم سوال میکند. یادگار میگوید که آنها آشنای قدیمی بوده اند و شناخت خاصی از یکدیگر ندارند. مقدس مدام در حال طعنه‌زدن به زینب است و میگوید که او باعث شده تا بچه هایش گم بشوند و همراه خودش دردسر آورده است. فهمی و گلسوم از مقدس کلافه شده و میخواهند او را ساکت کنند. کمی بعد، شوکت دم در خانه می رسد و مریم را میبیند. او از مریم میخواهد از آنجا برود و با او بحث میکند. مریم میگوید که نگران زینب است و سپس در جواب طعنه های شوکت میگوید که اگر نامه ای که را داده بود میخواند، می فهمید که چه به سر او آمده و در موردش اینگونه قضاوت نمی‌کرد و به او حق میداد، اما حالا دیگر به او نامه را نمی‌دهد.
آنها کمی با یکدیگر بحث کرده و مریم از آنجا می رود. شوکت داخل خانه رفته و میگوید که به پلیس دریایی گزارش داده تا بچه ها را پیدا کنند. پلیس دریایی، کشتی را پیدا میکند. بچه ها خوشحال می شوند که نجات پیدا کرده اند، اما پلیس آنها را به جرم قاچاق آدم دستگیر کرده و همگی را به کلانتری می برد و بازداشت میکند. پلیس دم در خانه شوکت آمده و یادگار را که صاحب کشتی بوده به جرم همکاری و شریک جرم بودن به کلانتری می برد تا بازجویی کند. پلیس از تک تک بچه ها بازجویی میکند و آنها همگی میگویند که در دریا گمشده بودند و به جزیره ای رسیدند و سپس افراد قاچاق شده را پیدا کرده و به آنها کمک کرده اند. پلیس حرف آنها را باور نمیکند و میگوید که باید از افراد قاچاق شده نیز بازجویی شود و منتظر مترجم میماند. در کلانتری، مقدس دوباره ت شوکت بحث میکند و خانواده او را مسببب دردسر خانواده خود میداند. شوکت عصبانی شده و با مقدس دعوا میکند. زینب و فادیک در بازداشتگاه مشغول صحبت هستند. فادیک میگوید که شاید پلیس دریایی بخاطر ارتان سراغ آنها آمده و ارتان قصد انتقام از آنها را داشته است.

زینب چنین چیزی را مسخره میداند و میگوید که امکان ندارد. فادیک هم‌چنان ذهنش درگیر ارتان است زیرا آنها نمی‌دانند که در آن شب مهمانی چه اتفاقی برای ارتان افتاد و فاتح و بقیه نیز چیزی به آنها نگفتند. زینب و فادیک حدس می زنند که شاید آنها ارتان را کشته باشند و نگران می شوند. پسرها نیز در سمت دیگر بازداشتگاه، مشغول صحبت در مورد راه‌های رهایی از آنجا هستند. جواد پیشنهاد میدهد که در آنجا تونل بزنند تا بتوانند فرار کنند. فاتح از حرفهای او و کامل عصبی و کلافه می شود. سلین از اینکه در بازداشت است عصبی شده و میخواهد زودتر بیرون برود. اورهان بخاطر سلین با سرباز آنجا بحث کرده و نمیخواهد سلین در آنجا اذیت شود و میگوید که هرچه زودتر باید بیرون بیایند، اما سرباز به حرف آنها اهمیتی نمی‌دهد. پلیس بعد از بازجویی از افراد قاچاق شده، متوجه می شود که آنها راست گفته اند و سپس بچه ها را آزاد می‌کند. آنها به همراه فهمی و مقدس و گلسوم به خانه فهمی می روند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا