خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

ممدوح که به خانواده ی هان مشکوک است رو به اگه و اسرا و اینجی می گوید: « این خانواده یه چیزیش هست. معلومه با اون سن و سال همشون مجردن. اصلا وقتی پسره سه تا خواهر داشته چرا گفت تو بیمارستان تنها و بی کس بوده که اینجی پیشش بمونه! اینجی تو خیلی ساده ای! اون پسر گولت زده! » اسرا حرف های ممدوح را منطقی می داند و اینجی برای این که از زیر سوالات او در برود و ترجیح می دهد سکوت کند. همان موقع هان می آید تا کلید خانه را به آنها بدهد، ممدوح با دیدن او خیلی رک می گوید که دیگر به کمک او احتیاجی ندارند و در را به رویش می بندد!
چند ساعت می گذرد اما صفیه هنوز در حال شستن اسفناج هاست! گلبن یک دانه خیار برمیدارد تا به پدرشان بدهد که گرسنه نماند! وقتی هان آن را می بیند کلافه می گوید: «این چیه؟ میرم پیده بخرم! بابا گشنه موند. » گلبن می گوید: «داداش این کارو نکن. آبجی صفیه خیلی ذوق داره واسه این که خوراک اسفناج رو واسه بابا درست کنه. » هان می گوید: «پس سیمیت میخرم گشنه نمونیم. به صفیه نگو. »
اینجی در آیفون تصویری هان را در کوچه می بیند و فورا به بهانه ای بیرون می رود تا با او روبرو بشود. هان هم از دیدن او خوشحال می شود و هردو برای خرید سیمیت می روند. ممدوح از پنجره آن دو را می بیند و اخم هایش توی هم می رود.

هان کاغذ باطله ای در دست دارد و اینجی سلطا زباله را به او نشان می دهد تا آنجا بیندازد. هان تا دم سطل می رود اما دور از چشم اینجی تکه کاغذ را برای خودش نگه میدارد! وقتی اینجی به خاطر سیمیت ها از هان تشکر می کند، هان می گوید برای جبرانش می تواند او را برای خوردن چایی دعوت کند. اینجی هم لبخند میزند و قبول می کند.
شب می شود اما صفیه همچنان مشغول تمیز کردن اسفناج ها است و با ناراحتی خودش را سرزنش می کند و می گوید: «بعد عمری بابا یه چیزی ازم خواست اونم نتونستم انجام بدم. » گلبن از او می خواهد ناراحت نباشد و می گوید: «آبجی تو نبودی ما چیکار میکردیم؟ »

صفیه می گوید: «من نباشم خوشحال و خندون زندگیتون رو میکنین. مخصوصا هان. از خداشه من بمیرم و راحت شه. » هان حرف های او را می شنود و با ناراحتی از خانه بیرون میزند و با سه شاخه گل برمی گردد. هرسه خواهر از دیدن گل ها خوشحال می شوند اما صفیه می گوید: «من که نمیتونم بهشون دست بزنم. کثیفن! » و گل ها را می گیرد تا ببرد و بشورد! نریمان عصبانی می شود و گل خودش را از او پس می گیرد و می گوید: «نمیخوام پژمرده شون کنی! »
ممدوح که از دروغ های اینجی عصبانی و ناراحت است به او روی خوش نمی دهد و ساعت ها در اتاقش می ماند. اگه و اینجی نگران او هستند.
هان از اسد خواسته تا سوئیچ ماشینی قدیمی را برایش بیاورد. وقتی اسد در را می زند، گلبن از چشمی در او را می بیند و با ذوق و هیجان در را باز می کند و چشم از اسد برنمیدارد!

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا