خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) را می توانید مطالعه کنید. سریال ترکی علیرضا (دردسرساز ) یک سریال عاشقانه از سری سریال های بلند ترکیه ای است که طرفداران بسیار زیادی دارد. سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) به کارگردانی Recai Karagöz و تهیه کنندگی Ozan Aksungur در ژانری عاشقانه و پلیسی ساخته شده است. سریال ترکی دردسرساز محصول سال ۲۰۲۱ کشور ترکیه است. ستاره های اصلی سریال شامل آیچا آیشین توران Ayça Ayşin Turan و تولگا ساریتاش Tolga Saritas و Pinar Caglar Gencturk و یاگیز جان کونیالی می باشد.

قسمت ۵ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) 
قسمت ۵ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز)

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) 

رقیه سلطان با بغض علیرضا را گوشه ای می کشد و از او می خواهد که قول بدهد بلایی سر خودش نیاورد و بعد گریه می گیرد و می گوید: «من یه بچه مو از دست دادم طاقت ندارم اون یکی رو هم از دست بدم. » علیرضا با چشمان پر از اشک مادرش را در آغوش می گیرد و می گوید: «مامان بهت قول میدم نذارم کسی مثل دیشب باهاتون رفتار کنه… » علیرضا پیش مرت می رود تا با هم سر مزار نیهان بروند اما مرت با خشم می گوید: «من تا نتونم انتقام ابجیم رو بگیرم روی این که سر مزارش برم رو ندارم. » وقتی خالده به خاله اش ملک زنگ میزند تا به دیدن شوهر خاله اش میتات برود، میتات با خوشحالی می گوید: «امروز همه چیز داره درست پیش میره! اون از علیرضا که بوراک رو تهدید کرده و اینم از خالده مونده استانبول. » ملک خیلی جدی می گوید: «با حشمت هرکاری بخوای میتونی بکنی اما خالده رو قاطی نکن! » وقتی خالده قصد خارج شدن از خانه را دارد، بوراک به دیدنش می آید و می خواهد با او صحبت کند اما خالده زیاد مایل به این صحت ها نیست.

بوراک می پرسد: «دیشب چرا خونه راننده تاکسی بودی؟ » خالده می گوید: «تو کی هستی که اینو ازم میپرسی؟ » بوراک می گوید: «عزیزت، کسی که دوستش داری نصفه شب بره خونه یارو تو نمیپرسی؟ » خالده با نفرت می گوید: «مهم نیست تو به من علاقه داری چون من دوستت ندارم. » بوراک می گوید: «تو الان میگی منو دوست نداری اما خواهی داشت! مال من میشی خالده! این راه دیگه ای نداره! » همان موقع حشمت جلو می آید و با عصبانیت به بوراک خیره می شود. بوراک می گوید: «خیره عمو جون! میخوام خالده رو خواستگاری کنم! » حشمت با عصبانیت می گوید: «بابات مرده ما خبر نداریم؟ درمون به روی کسایی که ادب رو رعایت میکنن همیشه بازه! » بوراک با پررویی می گوید: «انشالله با شکلات و دسته گل خدمت میرسیم. » سر مزار نیهان، فرید ماتم زده و غصه دار روی خاک او دراز کشیده. رقیه سلطان و علیرضا با دیدنش غصه می خورند و او را به خانه ی خودشان می برند. بعد از حمله علیرضا به ارسویلو ها، خبر مثل بمب در مجازی پخش شده و علیرضا طرفداران زیادی به خودش جلب کرده که توانسته جلوی ناعدالتی ارسویلو ها بایستد به همین خاطر هم از صبح مردم زیادی به ایستگاه تاکسی می آیند و سراغ علیرضا را می گیرند…

م۶سف‌،علیرضا به دیدن مظفر می رود. مظفر او را به همان ساختمانی که تشکلاتش را سالها پیش انجا پیش میبرده می برد و نفر سوم نقشه شان را هم معرفی می کند. مظفر می گوید: «ما میخوایم کل سیستمشون رو نابود کنیم.. » علیرضا می گوید: «اما مشکل من فقط ارسویلو ها هستن. » مظفر ادامه می دهد: «تو اگه حتی تمام ارسویلو ها رو از میدون به در کنی، هرکدوم از اعضای باند برای رئیس شدن میخواد انتقام بگیره. برای این که جلوشون رو بگیری این که بشی یکی از شرکای باند. » علیرضا از شنیدن این حرف جا می خورد و مظفر توضیح می دهد: «اگر هم میخوای انتقام بگیری و هم از عزیزانت محافظت کنی، تنها یه راه هست این که بزرگترین بشی. » و بعد عکس کسی به اسم یاشار را نشان می دهد و می گوید: «اولین آدمی که میخوای عذابش بدی اینه. این ادم نون صدها راننده تریلی رو آجر کرد. کلی راننده رو مجبور کرد سند امضا کنن وادارشون کرد قاچاق کنن. سه تا سود از این عملیات میبری. راننده تریلی های بیچاره ای که افتادن تو تله رو از باتلاق میکشی بیرون. دومی به عنوان نجات دهنده مظلوم ها اسم در میکنی و سوم حمل و نقل ارسویلو ها رو خراب میکنی. »

علیرضا مدت زیادی به فکر کردن ادامه می دهد و همه چیز را سبک و سنگین می گوید و در نهایت تصمیم خودش را می گیرد و قبول می کند. راننده های تریلی، سراغ یاشار رفته اند و به او اعتراض می کنند و تصمیم دارند چک هایشان را از او بگیرند تا دیگر کار قاچاق نکنند اما یاشار به شدت شروع به کتک زدن یکی از انها می کند تا از بقیه زهر چشم بگیرد. بوراک به دیدن سلمان خان می رود و اسلحه ها را نشان او می دهد. اما سلمان که زیاد اعتمادی به انها ندارد، تنها نصف پول را واریز می کند و می گوید: «بقیه ش بمونه واسه بعد از حمل محموله. » بوراک قبول می کند اما حرص می خورد و می گوید: «نباید این بار هم تو این حمل و نقل اشتباه کنیم وگرنه بابام این بار کارت قرمز رو میکشه! » فسون به عنوان وکیل نیهان به زندان و دیدن چنگیز که جرم بوراک را گردن گرفته می رود و به او می گوید که اگر به عنوان شاهد مخفی همه چیز را راست و درست اعتراف کند، اتفاقی برایش نمی افتد اما چنگیز می گوید: «تو این دنیا کسی نمیتونه منو از دست ارسویلو ها نجات بده. » و بلند می شود و می رود. وقتی فواد از این موضوع خبردار می شود به مراد ماموریت می دهد سراغ فسون برود تا انقدر موی دماغشان نباشد و دهانش را ببندد.

خالده مقابل میتات می نشیند و می پرسد: «چطور فهمیدین آکسوی ها به مامان و برادرهام رحم نکردن؟ » میتات از شنیدن این سوال جا می خورد و می گوید: «چرا بعد از این همه سال کنجکاو شدی؟ چیزی میدونی؟ » و وقتی خالده جواب سوالش را نمی دهد می گوید: «هدف اونا بابات بود و فکر میکردم با شما تو ماشینه. آکسوی ها بزرگترین رقیب بابات بودن. فواد دست راست آکسوی رو گرفته بود و کاری کرده بود ریزترین جزئیات تله ای که گذاشتن رو اعتراف کنه. بابات هم انتقامش رو گرفت. » خالده به فکر فرو می رود و بدون حرف اضافه ای بلند می شود تا برود.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا