خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۶۳ سریال ترکی بهار
دوروک رفته پیش اون پسری که با هویت نامشخص اونجا بستری شده و ازش میپرسه که نسبتش با دکتر اورن چیه او میگه برادر ناتنیمه بس کن دیگه کچلم کردی! دوروک میره پیش اوئور و میگه که اون پسر برادر ناتنی دکتر اورنه همونجوریکه حدس زده بودم دیدی! رئیس خیریه میره به بیمارستان و تو لابی به ثریا میگه که اصلا انتظار نداشتم از موقعیتت همچین سوء استفاده ای کنی! من به خاطر عملکرد خوبت بهت ارتقا شغلی دادم! ثریا میگه بهار هرچی گفته بزارین یه بارم از زبون من بشنوین! او میگه اتفاقا از زبون خودت شنیدم ثریا به بهار میگه صدامو ضبط کردی آره؟ او تأیید میکنه و میگه باید از خودم دفاع میکردم! رییس خیریه اونو اخراج میکنه و به بهار میگه به کارش برگرده ثریا با ناراحتی و کلافگی به اتاقش میره و خودشو سرزنش میکنه که چرا همچین کاری کرده بود. شب اورن حاضر شده و میخواد بره پیش بهار تا باهاش حرف بزنه.
او میره دم در خانه بهار که او با دیدنش جا میخوره و میگه چرا اومدی با این وضعت؟ اورن میگه بابد حرف بزنیم سپس بهار تعارفش میکنه به داخل. اونجا اورن واسش ماجرارو میگه که بهار حرفاشو گوش میده سپس میگه همه ی اینا درست ولی ثریا تو یه فرصت مناسب ضربه شو زد و کسی که بهش اجازه داد تو بودی! اونم از همون جای زخم قبلیم! من نمیتونم تو رابطه ای باشم که همش دلم بلرزه و توش همه چیز شفاف نباشه! و رابطه رو بهم میزنه که اورن جا میخوره و به شدت ناراحت میشه. فردای آن روز هما رفته پیش پدرش و بهش میگه که تصمیم گرفتم بیام یه مدت با تو زندگی کنم تیمور جا خورده که هما میگه خوشحال نشدی؟ او خودشو جمع و جور میکنه و میگه چرا شدم. رنگین به مناسبت خونه جدیدشون یه مهمونی گرفته و همه رو از جمله افسون خانم مادر سرن را دعوت کرده. بعد از اومدن همه و نشستن سر میز غذا رنگین شروع میکنه به حرف زدن که بهار از راه میرسه و مهمونیشو بهم میریزه و بهش میگه که بانک فروش خونه رو لغو کرده یعنی برگشت به دست خودم! رنگین و بقیه جا میخورن. اوجا تیمور به بهار میگه که هما میخواد با من بمونه که بهار جا میخوره….