خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۷۸ سریال ترکی عشق از نو
عروس و داماد ها سریع از اتاق بیرون می آیند. صورت شوکت رد بوسه مریم است و اورهان نیز شلوار به تن ندارد. دکمه های لباس و شلوار فاتح نیز باز است. مدیر هتل می گوید که آنها در حال بررسی هستند و از مهمانان میخواهد که گوشه سالن منتظر بمانند. آیفر به خانه می رود و حیدر که مست است و در جریان صدای آژیر نیست، وارد اولین اتاق می شود و همانجا می خوابد. کمی بعد مدیر هتل خبر میدهد که آتش سوزی در کار نیست و یک نفر به اشتباه دکمه خطر را زده است. او عذرخواهی کرده و همه به اتاق هایشان برمیگردند. فاتح وارد اتاق شده و روی تخت کنار زینب دراز میکشد و در حال تعریف کردن از او، میخواهد به او نزدیک بشود. همان لحظه زینب وارد اتاق می شود و فاتح شوکه می شود. او متوجه می شود که حیدر روی تخت دراز کشیده و از شوک، فریاد می کشد. صبح روز بعد، همه سر میز صبحانه هتل می روند. فاتح از زینب میخواهد که در مورد ماجرای شب گذشته به کسی چیزی نگوید. مریم به همه پیشنهاد میدهد که با هم به ماه عسل بروند. شوکت مخالفت میکند اما همه راضی هستند.
بچه ها به خانه فهمی می روند. مقدس که چیزی از روز گذشته یادش نمی آید، از اینکه آنها همگی حلقه ازدواج دارند متعجب می شود. او وقتی می فهمد که بچه هایشان ازدواج کرده اند، شوکه و عصبانی می شود. سلین به او عکس و فیلمهای عروسی را نشان میدهد و میگوید که خودش نیز حضور داشته و راضی و خوشحال بوده است. مقدس عصبانی شده و نمیداند باید چه کند. بچه ها اهمیتی به عصبانیت او نیمدهند و از ازدواج خود خوشحالند. شب در خانه فهمی، هنگامی که زینب در حال خواباندن سلیم است، مقدس به اتاق سلیم آمده و با طعنه به زینب می فهماند که خبر دارد پدر واقعی سلیم، ارتان است و او را می شناسد. زینب شوکه شده و با لکنت، چنین چیزی را انکار میکند. مقدس میگوید که از این قضیه مطمئن است و غیر مستقیم زینب را تهدید میکند که به ارتان در مورد اینکه پدر سلیم است خبر میدهد. زینب مضطرب شده و به اتاق خودشان می رود. او ماجرا را به فاتح میگوید و نگران است که ارتان با فهمیدن این قضیه، از طریق قانونی سلیم را از آنها نگیرد. فاتح نیز نگران می شود. آنها به این فکر میکنند که باید جلوی مقدس را بگیرند تا چیزی به ارتان نگوید. زینب میگوید که او ارتان را دیده بود و به او گفته بود که حق ندارد به او و بچه اش نزدیک بشود.
وقتی فاتح می فهمد که زینب بدون اطلاع او با ارتان قرار گذاشته بود، عصبانی شده و با قهر از اتاق بیرون می رود.
صبح روز بعد، صدای دعوای فاتح و زینب در خانه میپیچد. آنها دعوای شدیدی میکنند و زینب از خانه فهمی می رود. مقدس از اینکه آنها به مشکل خورده اند خوشحال می شود. فاتح میگوید که در مورد زینب حق با مقدس بوده و آنها مناسب هم نیستند. زینب به خانه شوکت می رود. او توضیحی بابت علت مشکلش نمیگوید و فقط اصرار به طلاق دارد. شوکت با فاتح تماس میگیرد و میخواهد او را ببیند. فاتح نیز میگوید که دیگر نمیتواند زینب را تحمل کند. وقتی او به خانه شوکت می آید، با زینب دعوا میکند. وساطت دیگران هیچ تاثیری ندارد و آنها هر دو نسیت به طلاق مصر هستند. فاتح به زینب میگوید که از اول اشتباه کرده و بیخود به زینب ارزش داده است. زینب عصبانی شده و سیلی به فاتح می زند. همه شوکه می شوند.