خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۸۱ سریال ترکی عشق از نو
زینب و فاتح در طبقه پایین یکدیگر را می بوسند و ابراز دلتنگی میکنند. کمی بعد همه که در طبقه بالا با هم درگیر هستند، به پایین می آیند. زینب و فاتح سریع از یکدیگر فاصله گرفته و شروع به دعوا و کتک کاری میکنند. زینب فاتح را از خانه بیرون میکند و به او حرفهای بد می زند. فاتح نیز با او بحث میکند. هنگام بستن در، زینب پنهانی برای فاتح بوسه میفرستد و ابراز دلتنگی میکند و در را می بندد. در خانه فهمی، مقدس از اینکه فاتح دیر کرده است نگران است. فهمی و گلسوم حدس می زنند که مشکل او و زینب حل شده باشد. کمی بعد فاتح به خانه می آید. او بر خلاف تصور فهمی و گلسوم، میگوید که مقدس چشمان او را باز کرده است و او از اشتباه بزرگی برگشته است و دیگر قصد ندارد سراغ زینب برود.نیمه شب، فاتح با زینب تماس میگیرد و میگوید که دلش برای او تنگ شده و طاقت دوری اش را ندارد. بعد از قطع تماس، فاتح تصمیم میگیرد پنهانی دم خانه شوکت برود تا زینب را ببیند. زینب به دستشویی رفته و وقتی که فاتح می رسد و میبیند که زینب در اتاق نیست، همه جا دنبال او میگردد. فاتح با شاهزیمت که در خواب راه می رود برخورد کرده و او را به سمت بیرون خانه هدایت میکند. او زینب را در سالن می بیند. همان لحظه اورهان از اتاق بیرون آمده و زینب سریع فات را پنهان میکند و حواس اورهان را پرت میکند.
فاتح به اتاق اورهان و سلین می رود و داخل کمد پنهان می شود. اورهان به اتاق برمیگردد و سلین را بیدار میکند و با هم مشغول رابطه می شوند. فاتح از اینکه در چنین شرایطی آنجاست به شدن عصبی و کلافه است و راه چاره ای ندارد. او به زینب پیام میدهد که در اتاق داخل کمد گیر افتاده است. زینب از اینکه فاتح شاهد رابطه خواهر خود است خنده اش میگیرد.در حیاط خانه، جواد که از آنجا رد می شد شاهزیمت را میبیند و با خوشحالی پیش او می رود و با شاهزیمت مشغول صحبت می شود. او میگوید که شاهزیمت قبلی را که بدون آرایش و ساده بود را بیشتر دوست داشته و از او میخواهد مثل سابق بشود. شاهزیمت که خواب است، متوجه حرفهای جواد نیست. او سرش را روی شانه جواد میگذارد. جواد از این صحنه خوشحال می شود.
صبح، فاتح به خانه برمیگردد. مقدس از او سوال میکند که کجا بوده و فاتح میگوید که تا صبح با دخترها در حال خوشگذرانی بوده است و خسته است. مقدس او را به سونای خشک می برد تا خستگی در کند. فاتح سپس به تخت خواب می رود تا بخوابد، اما مقدس مدام پیش او می آید و به او سر می زند. مقدس به آشپزخانه می رود و با ای رفع خستگی فاتح از خدمتکار چای می خواهد.
خدمتکار که از مقدس کلافه شده، تصور میکند که چای برای مقدس است و داخل آن داروی توهم زا می ریزد تا مقدس کمی آرام بشود و به او کاری نداشته باشد. مقدس چای را برای فاتح می برد و فاتح آن را می نوشد.
در خانه شوکت، مردها آماده شده و برای ماهیگیری به سمت اسکله می روند. سلین از اینکه اورهان برای ماهیگیری می رود و او را نمیبیند، دلتنگی میکند. آنها خداحافظی کرده و مردها سوار قایق شده و می روند.
آیفر در خانه مشغول صحبت تلفنی با حیدر است. آنها حرفهای عاشقانه می زنند. فادیک دم در آمده و صحبتهای آیفر را می شنود و با عصبانیت از او سوال میکند که با چه کسی حرف می زند. آیفر هول شده و تماس را قطع میکند و میگوید که با همسایه صحبت میکرده است. فادیک میداند که آیفر دروغ میگوید و به او میگوید که اجازه نمیدهد حیدر به زندگی آنها بیاید.