خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۸۳ سریال ترکی عشق از نو
در خانه شوکت، همه سر میز نهار هستند. سلین از دلمه های خود به اورهان میدهد و اورهان نیز تعریف میکند که ماهی ها را خودش برای سلین صید کرده است. شوکت میگوید که اورهان میگوید و تمام روز در قایق خواب بوده است.
فاتح به دلش برای زینب تنگ شده، با او تماس میگیرد. زینب اسم فاتح را به اسم دیگری ذخیره کرده و میگوید که یکی از دوستان اوست. سپس از سر میز بلند شده و به اتاق می رود تا با فاتح صبحت کند. فاتح با ناراحتی ابراز دلتنگی کرده و میگوید که دیگر طاقت دوری از زینب و این شرایط را ندارد. او از زینب میخواهد که سلیم را به او نشان بدهد. زینب تماس تصویری میگیرد و از فاتح میخواهد که حرف نزند. سپس سر میز غذا می رود و به بهانه عکس گرفتن، سلیم و بقیه را به فاتح نشان میدهد. فاتح از اینکه آنجا نیست ناراحت شده و بغض میکند. زینب تماس را قطع کرده و سر میز برمیگردد. فاتح در اتاق مشغول دیدن عکسهای زینب و سلیم است. مقدس داخل اتاق آمده و وقتی میبیند که فاتح به عکسهای زینب نگاه میکند، عصبانی می شود. فاتح میگوید که او در حال پاک کردن عکسهای زینب بوده است. مقدس خوشحال شده و خودش نیز کنار فاتح می نشیند و میگوید که میخواهد شاهد این صحنه باشد و لذت ببرد. فاتح جا خورده و مجبور می شود که مقابل مقدس عکسهای زینب را پاک کند. او از این کار دلش میگیرد.
در خانه شوکت، شب موقع خواب فادیک به اتاق پیش زینب آمده و میخواهد شب را پیش او بخوابد تا قبل خواب با هم درد دل کنند. زینب قبول میکند. فادیک ماجرای نحوه خواستگاری مته را برای زینب تعریف میکند و از کار او گله میکند .زینب به فادیک میگوید که بهترین و بدترین کارها در هیچ حالتی فرقی نمیکند و کار رمانتیک نیز اهمیتی ندارد زیرا همه مردها مثل هم هستند و او نباید خودش را درگیر این مسایل کند. فادیک از اینکه زینب که روزی خیلی عاشق پیشه بود این حرفها را می زند، متعجب و دلگیر می شود.
حیدر مست شده و به یک باشگاه متروکه می رود که در آن رینگ بوکس قرار دارد. او داخل رفته و آنجا دراز می کشد و در رویا میبیند که آنجا شلوغ است و خودش و آیفر مشغول مسابقه دادن هستند و تماشاگران آنها را تشویق میکنند. آیفر پیروز می شود و حیدر را زمین می زند.
نیمه شب، زینب که دلش برای فاتح تنگ شده، پنهانی بلند شده و بیرون می رود. او در حیاط کامل را می بیند. کامل میگوید که برای نگهبانی از خانه شوکت آنجا پرسه می زند. زینب میگوید که او نیز برای نگهبانی آمده است و از کامل میخواهد که برود.
زینب خودش را به خانه فهمی می رساند و از دیوار بالا رفته و داخل می رود. او با فاتح تماس میگیرد اما فاتح خوابیده و گوشی اش بی صدا است.
زینب به ناچار در اتاق فهمی و مقدس گیر میافتد. کمی بعد فاتح بیدار شده و پیام زینب را میبیند. او به اتاق فهمی آمده و به بهانه سوسک آنها را از اتاق بیرون میکند تا زینب بتواند فرار کند. زینب به طبقه پایین در سالن می رود. فاتح نیز پیش او می رود و آنها یک یکدیگر را بغل کرده و می بوسند. مقدس که پایین آمده تا فاتح را به اتاقش بفرستد، با دیدن زینب، از پشت سر با عصبانیت فاتح را صدا می زند.