خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۷۷ سریال ترکی عشق از نو
مقدس در خانه ، از اینکه فهمی و گلسوم را در تدارک خواستگاری میبیند عصبی می شود. او پیش سلین می رود و سعی دارد با مهربانی و زبان خوش، او را منصرف کند و میگوید که اورهان پول و شغلی برای دادن خرج سلین و گذران زندگی ندارد. سلین عصبی شده و به او میگوید که این حرفها فایده ای ندارد و او تصمیمش را گرفته است. مقدس عصبانی شده و داد و فریاد میکند. سلین اهمیتی نمیدهد. شب همگی به خانه فهمی برای خواستگاری می روند. شاهزمیت هم میخواهد برود، اما کسی به او اهمیت نمیدهد و او جا میماند. شاهزمیت با خودش فکر میکند که مردم هنوز آماده رودررویی با او را ندارند. سپس تنها در خانه مشغول رقص و خوشگذرانی می شود.
در مراسم خواستگاری، رفتار مقدس عجیب و غیر عادی است و او مدام میخندد و از همه تعریف میکند، زیرا قبل از مراسم، سلین و فهمی و گلسوم در چای او قرص ریخته بودند تا او آرام باشد. مراسم خواستگاری انجام شده و فهمی، سلین را به اورهان میدهد. همگی خوشحال شده و به آن دو تبریک میگویند. سلین و اورهان نیز دست همه را می بوسند.
صبح روز بعد، یادگار اهالی خانه را بیدار میکند تا برای عروسی حاضر شوند. همه دم در دستشویی صف بسته اند تا آیفر بیرون بیاید. فادیک به زینب میگوید که شاهزمیت میخواهد با همین قیافه به عروسی بیاید.زینب و فادیک و سلین به اتاق می روند و به زور شاهزمیت را گرفته و همراه خودشان به آرایشگاه می برند ، زیرا صورت و بدن او پر مو است. شاهزمیت از چهره بدون سبیل و ابروی اضافه خودش غافلگیر شده و خوشش می آید. آنها سپس به حمام عمومی می روند و بعد برای آرایش به آرایشگاه می روند. مراسم عروسی شروع شده و همه در تالار هستند. مقدس که باز هم دارو مصرف کرده، سرخوش و خوشحال است. مته با دیدن فادیک از او تعریف کرده و میگوید که کاش آنها نیز امروز ازدواج میکردند. فادیک میگوید که مته هنوز به او پیشنهاد ازدواج نداده و برایش حلقه نخریده است و باید همه رسومات را انجام بدهد.
حیدر و دلبر نیز به عروسی آمده اند. دلبر آیفر را می بیند و او را به حیدر معرفی میکند. حیدر و آیفر با دیدن یکدیگر، در یک نگاه عاشق شده و چشم از هم برنمیدارند.
هر سه عروس و داماد به نوبت وارد تالار می شوند و مهمانان دست می زنند. آنها پشت میز می نشینند و عاقد، یکی یکی آنها را عقد میکند. سپس همگی وسط سالن می روند و شروع به رقص می کنند. عمه خوشحال هستند و مراسم به خوبی برگزار می شود.
بعد از اتمام عروسی، عروس و داماد ها هر کدام در یکی از اتاق های همان هتل میمانند. آیفر و حیدر هنوز در سالن هستند و فارغ از دیگران، مشغول صحبت و تعریف از یکدیگر هستند. کمی بعد صدای آژیر خطر آتش سوزی در هتل بلند می شود. همه به سمت در می روند. آیفر و حیدر اهمیتی نمیدهند و همچنان مشغول صحبت هستند.