خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
وقتی معلم به کلاس درس وارد می شود، اگه از سرجاش بلند نمی شود و پاهایش را روی میز می اندازد و بی احترامی می کند که باعث می شود معلم او را به دفتر بفرستند. اگه تو دفتر نه تنها پشیمان نیست بلکه می گوید: «من مشکلم با شماهاست که واسه خودتون فکر می کنید همه چیزو میدونید. برای اینکه ادب یاد بدین مارو جریمه میکنین. همش واسه این غرور مسخره تون! » اگه از دفتر بیرون می رود و تو سالن با صدای بلند شروع به جر و بحث می کنند. همه از داخل کلاس به سالن می آیند. اگه کاتر در دستش میگیرد و روی تمام دیوار های مدرسه خراش می کشد تا کادر آموزش را عصبانی کند. نریمان نزدیکش می شود تا باهاش صحبت کند و آرام شود که اگه بهش می گوید: «اصلا به تو چه؟! کلا خانوادگی تو همه کارها فضولی می کنین؟ کلا همتون از نظر عقلی کم دارین و دیوونه این! خانوادگی مریضین! » نریمان با حرف هایی که اگه بهش زد به دور و برش نگاه می کند و با ناراحتی آنجا را ترک می کند. اگه یک لحظه به خودش میاد و میفهمد که چه حرف هایی زده واسه همین به دنبالش می رود تا از دلش دربیاورد.
صفیه در حال کیک پختن است که گلبن به حالت تصادفی کلونیا را به چشم صفیه می زند و صفیه چشماش شروع به سوزش می کند و او داد و هوار می کند. گلبن برای این که بتواند سر قرار با اسد برود در قهوه ی صفیه قرص خواب آور می ریزد تا برای بیرون رفتن مشکلی نداشته باشد و بعد از خوابیدن آن، گلبن از خانه بیرون می زند.
اویگار سپیش اغ اینجی می رود و بهشمی گوید: «تا حالا اینجوری انقدر ناراحت و کلافه ندیده بودمت. اعتراف کن پشیمونی مگه نه؟» اینجی می گوید: «نه اصلا نه تنها پشیمون نیستم بلکه اتفاقا خیلی هم خوشبختم و با همون آدم ازدواج کردم. » اویگار با شنیدن این خبر دیوانه می شود و نمی تواند باور کند. نریمان به سمت ساحل می رود. اگه وقتی بهش می رسد ازش عذر خواهی می کند. نریمان با گریه بهش می گوید: «من همین طوری تو چشم همشون بدبخت بودم. تو هم که الان اومدی منو جلوی همه خار و خفیف کردی. واسه چی؟ مگه من باهات چیکار کردم؟ » اگه با ناراحتی بهش می گوید: «من با تو مشکلی ندارم. ولی اشتباهی سر تو خالی کردم. اگه مشکل منو بدونی تو هم حتما عصبانی میشی. » از مدرسه با هان و اینجی تماس می گیرند و بهشون خبر می دهند که نریمان و اگه باهم از مدرسه رفتند. آنها نگران می شوند و با سرعت به سمت مدرسه می روند. آنها همه جارو می گردند ولی پیدایشان نمی کنند به خاط همین به سمت ساحل می روند. اگه وقتی آنها را می بیند بهش می گوید: «الان خودت میتونی با چشمای خودت مشکلمو میبینی! »
نریمان از حرف ها و بحث هایشان متوجه می شود که هان و اینجی باهم ازدواج کردند به خاطرهمین شوکه می شود و با ناراحتی به سمت خانه می رود.اویگار به شدت مست است و سراغ اسرا می رود و ازش می پرسد: «بهم بگو که دروغه. بگو که حقیقت نداره که اینجی ازدواج کرده.» ولی اسرا حقیقت را بهش می گوید و اویگار با شنیدنش دیوانه وار همه چیز را بهم می ریزد. بایرام وقتی گلبن را می بیند حسابی ذوق می کند و باهاش قدم میزند که او را به باغ چایی ببرد. ولی در اخر متوجه می شود که گلبن با اسد قرار دارد و حسابی غصه می خورد! گلبن وقتی وارد باغ میشود، و قبل از اینکه بنشیند، روی میز و صندلی را حسابی تمیز می کند و روی صندلی هم پارچه می اندازد سپس می نشیند. مردم وقتی او را میبینند خنده شان می گیرد ولی گلبن به هیچکدامشان توجهی نمی کند و براش مهم نیست. وقتی اسد به سر قرار می رسد، نمیداند چجوری به گلبن بگوید که علاقه ای بهش ندارد و می گوید: «ببخشید من تو جلسه بودم و دستم خورد و اشتباهی اون قلب براتون فرستادم. » گلبن که ذوق دارد بهش می گوید: «من میدونم اسد که از داداش هان خجالت میکشی . ولی من با هان صحبت کردم قبلا. اون از حسمون خبر داره. بهتره تو هم هرچه زودتر بهش بگی تا بیای خونمون! برام ارکیده سفید بیار خیلی دوست دارم. » و بلند می شود و می رود. اسد که اصلا حرف هایش را نفهمیده و از طرفی نتوانسته منظورش را بهش برساند با بیچارگی و درماندگی تو فکر می رود.