خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
اسد درباره اینکه گلبن به اشتباه منظورشو برداشت کرده با هان صحبت میکنه و هان بهش میگه بره واضح حرفشو بزنه. اسد به گلبن زنگ میزنه و میگه من تو ساختمونم بیا باهم صحبت کنیم درباره دیروز. اسد بهش میگه بد حرف زدم دیروز ولی منظورم همون بود. به گلبن میگه من گفتم بهت دوست ندارم به این معنی نیست که تو خوشگل نیستی، تو خیلی خوشگلی، دختر خوبی هستی ولی من و تو بهم نمیایم، همانجوری که اسد حرف میزنه گلبن به یاد سکانسی عاشقانه از یه فیلم می افتد و همین باعث میشه که حالش خوب بشه و میگه نه اصلا دلم نشکست و اسد خوشحال میره. گلبن بعد از مدتی دوباره یه فکری میوفته تو سرش و میگه آره اون از داداش خجالت میکشه که اینجوری گفته و باز تو سرش می افتد که اسد دوسش داره. وقتی اسد میبینه گلبن متوجه منطورش نمیشه این موضوع را با هان در میان میگذارد. هان برای اینکه با گلبن حرف بزند به سمت خانه میرود. هان پیش گلبن میره و باهاش صحبت میکنه. گلبن که میفهمه داره درباره او و اسد حرف میزنه عصبی میشه و میگه. من نمیخوام و نمیزارم دیگه کسی تو رابطه من و اسد دخالت کند! دیگه هم واسم مهم نیست اگه بخوای مخالفت کنی با رابطمون، من و اسد همدیگرو دوست داریم. هان بهش میگه گلبن این غیر ممکنه چون اسد یه نفر دیگه رو دوست داره. گلبن باور نمی کند و میگه فقط واسه این که ما باهم نباشیم داری دروغ میگی. هان بهش میگه فقط تو واسم مهمی نمیخوام دلت بشکنه اذیت بشی. گلبن میگه تو همیشه همینجوری بودی با حرف های قشنگ همه رو قانع می کردی الانم داری به من میگی این حرفارو. هان عصبی میشه و میگه این دفعه تو داری داستان میبافی واسه خودت.
گلبن ناراحت میشه و به اتاقش می رود. هان دنبالش میره و تا میخواد چیزی بگه گلبن بهش میگه امروز اسد اومده بود اینجا تا از دلم در بیاره معذرت خواهی کرد. هان بهش میگه منظور اسد اون چیزی نیست که تو برداشت کردی. اون نگفته عاشقته فقط خواسته ناراحت نباشی از دستش. گلبن با ناراحتی میگه چرا فکر میکنی نباید کسی منو دوست داشته باشه؟ یعنی نقد زشتم؟ یا چون شب ادراری دارم؟ گلبن گریه می کند. هان میخواد آرومش کنه و میگه من نمیتونم ببینم کسی قلبتو بشکنه گلبن ازش میخواد که از اتاقش بره بیرون.هان میره به پدرش سر بزند که میبینه داره نو پنیر میخوره ازش میپرسه این چیه؟ پدرش میگه درست میشه فردا. امروز صفیه و گلبن باهم بحثشون شد اونم رفته تو اتاقش نمیاد بیرون. هان عصبی و کلافه میشه و جوری که صفیه بشنود به نریمان می گوید آبجی امشب شام میریم بیرون. نریمان میگه واقعا؟ کیا؟ هان میگه من و تو، بابا و گلبن البته کسه دیگه ای هم بخواد میتونه بیاد. نریمان خوشحال میشه و میره به گلبن میگه تا حاضر بشه. گلبن میگه من نمیام، نریمان اصرار میکنه تا حاضر شود ولی گلبن میگه نه.هان به اینجی زنگ می زند و دعوتش میکند به شام با خانواده اش که اول جا می خورد ولی بعد با خوشحالی میگه با کمال میل میام. صفیه از اتاقش وقتی صداشونو میشنوه غصه می خوره و وقتی میفهمه گلبن نمیره خوشحال میشه و میگه آفرین گلبن که پشت خواهرتو خالی نکردی.
این دفعه اینجی حقیقت را به پدربزرگ و اگه میگوید که قرار است با آنها شام بخورد و می گوید نمیخوام دیگه بهتون دروغ بگم و میره. ممدوح نه حرفی باهاش میزند نه حتی نگاهش می کند. لحظه ی آخر، گلبن هم آماده می شود و با آنها برای صرف شام همراه می شود. صفیه بعد از رفتن آنها به شدت ناراحت می شود و به سمت قاب عکس مادرش می رود و بهش خیره می شود.
آنها وارد یه رستوران شیک می شوند. اینجی سر میز با خوشحالی منتظرشان است. هان به گلبن میگوید اینجا همه چیزش تمیزه خیالت راحت صاحبش آشناست مطمئنم بهش. اینجی بهشان سلام می کند ولی گلبن واسش قیافه می گیرد و قبل از نشستن روی صندلی اش پارچه می اندازد و بعد روی صندلی می نشیند که این کارش باعث میشه توجه همه را به خودش جلب کند. گلبن تو رستوران حسابی بدخلقی می کند و مخالف همه چیز است. اینجی تمام تلاشش را می کند تا دل گلبن را به دست بیاورد و باهاش خوب شود ولی گلبن اصلا بهش راه نمی دهد. موقع انتخاب کردن غذا هرچی هان و اینجی پیشنهاد می دهند گلبن مخالفت می کند و صورتش را چین می دهد و میگه فقط آب می خواهد! گلبن زیر چشمی همش اینجی را نگاه می کند و با دیدن لاک هایش زیرلب می گوید: «کثیف! »
صفیه تو خانه تنهاست و مدام میگه اونا اون غذاهارو نمیخورن میدونم. نکنه مریض بشن که یکدفعه رعد و برق میزند. صفیه خیلی از رعد و برق میترسه واسه همین شمع روشن می کند و با خودش می گوید: «گلبن میدونه که من از رعد و برق میترسم. اون الان میاد. منو تنها نمیذاره. »
گلبن وقتی غذایش را جلوش می گذارند، قیافه میگیرد و می گوید: «این وسطش خامه نپخته ست که! اه اه!» اینجی بهش می گوید: «میخوای بهشون بگیم بیشتر بزاره بپزه؟ » گلبن با قیافه ای حق به جانب می گوید: «اگه اجازه بدی می خوام اول یخورده مزه کنم! » هان با کلافگی بهش نگاه می کند. گلبن میخواد آب بخوره که روی خودش می ریزد و داد و فریاد می کند و با استرس می گوید: «ریخت روم! کثیف شد همه جام! » همه مشتری ها با تعجب بهش نگاه می کنند و اینجی راضیش می کند تا به دستشویی بروند که تمیزش کنند… اینجی برای صمیمی شدن بهش می گوید: «فکر کنم رژ گونه خیلی بهت میاد. تو کیفم دارم. بدم بزنی؟ » گلبن تو دلش می گوید: «رژگونه، لاک، رژ! دیگه چی؟! انگار می خواد بره روی سن» و با قیافه می گوید: «الان رژ گونه را واسه کی باید بزنم؟ اگه صبح بود یه چیزی! میزدم. اینجی میگخ چه ربطی به شب و روز داره؟ گلبن میگه با اسد قرار داشتم! » اینجی شوکه می شود و میگه اسد؟ اسد دوست هان؟گلبن می گوید: «آره. قرار داشتیم البته دلش طاقت نیاورد و اومد تا ازم عذر خواهی کنه! واسه چی تعجب کردی؟ اینجی میگه فقط چون نمیدونستم جا خوردم. گلبن میگه نمیتونه دوستم داشته باشه؟ نکنه میترسی دوستت بشنوه یک وقت ناراحت شه! » اینجی شوکه شده از حرفاش و بهش می گوید: «دوست من؟ کدوم دوستم؟ » گلبن می گوید: «همون فرفریه! آخه گناهم داره سنشم زیاده! ولی خب بالاخره بهش بگو که عشقش یه طرفه ست. برو بهش بگو الکی منتظر اسد نباشه فقط وقتش تلف میشه…