خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
هان با دیدن اینجی جلو می رود و اسم او را به زبان می آورد. صفیه فورا می گوید: «پس این همون دختریه که تمام شب رو باهاش گذروندی؟ » ممدوح با شنیدن این حرف با عصبانیت می گوید: «اینجی این زن چی میگه؟ » اینجی توضیح می دهد: «اصلا اونجوری که فکر میکنین نیست. » اسرا اضافه می کند: «این دختر تمام شب مراقب بردار تو تو بیمارستان بود! » اما صفیه با عصبانیت می گوید: «این دختر برادر منو خام کرده و حالا اومده خونه مونو بگیره! » اینجی و هان می گویند که همه چیز تصادف بوده و هان برای این که صفیه به چرت و پرت هایش ادامه ندهد دست او را می گیرد تا به خانه ببرد که صفیه با عصبانیت و اضطراب خودش را عقب می کشد و فریاد میزند: «به من دست نزن! » همه از دیدن این رفتار صفیه جا می خورند. صفیه به خانه ی خودشان برمیگردد اما از هان قول می گیرد تا اجازه ندهد که اینجی انجا بماند. بعد از رفتن آنها، ممدوح با عصبانیت به اینجی می گوید: «حرفای دختره یعنی چی اینجی؟ من تو این خونه نمیمونم. وسایلو جمع کنید بریم. » اگه می گوید: «بابابزرگ جایی رو نداریم که بریم. اون زن معلومه دیووونه ست. بهتره با این همه وسیله برگردیم خونه. »
هان که از رفتار صفیه خجالت کشیده به سمت ممدوح می رود و از او معذرت می خواهد و همه چیز را در مورد دیشب به او توضیح می دهد تا کوتاه بیاید. ممدوح هم با اصرار او و نوه هایش قبول می کند اما قول می گیرد دیگر خواهرش مزاحمشان نشود.
صفیه آرام نمی ایستد و به گلبن و نریمان می گوید که آن زن برادرشان را از راه به در کرده و تمام شب معلوم نیست چه غلطی با هم کرده اند! گلبن از شنیدن این حرف و این که هان با دختر از ان کارها کرده باشد مضطرب می شود!
حتی هان در اسباب کشی و مرتب کردن وسایل خانه به خانواده اینجی کمک می کند که اصلا به مذاق ممدوح خوشش نمی آید و حس می کند چیزی بین او و اینجی باید باشد.
اویگار به اگه زنگ میزند تا جویای حال اینجی باشد. اگه می گوید که تازه اسباب کشی کرده اند و انگار صاحب خانه را اینجی از قبل میشناخته و همانی است که با او تصادف کرده.
اویگار با شنیدن این حرف عصبانی و غیرتی می شود! هان وقتی به اتاقش برمی گردد، تکه ای کاغذ را که از خانه ی اینجی پیدا کرده جایی بین وسایلش که مخفی است قرار می دهد.
صفیه ول کن نیست و مدام هان را به خاطر این که آن دختر را به خانه شان اورده سرزنش می کند. وقتی پدرشان اینها را می شنود، برای این که صفیه هان را انقدر اذیت نکند، به او می گوید: «ازت یه خواسته ای دارم دخترم. دلم خوراک اسفناج خواسته. میتونی برام آماده کنی؟ » صفیه وقتی می بیند پدرش برای اولین بار چیزی از او درخواست داشته، با وجود این که شستن اسفناج ها کلی زمان میبرد اما قبول می کند و در حالی که هیجان زده و خوشحال است، شروع به شستن اسفناج ها برای چندین بار می کند. پدر هم سراغ هان می رود و می گوید: «عمدا اینو ازش خواستم تا ساعت ها تو آشپزخونه مشغول باشه و انقدر بهت گیر نده! »