خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.

قسمت ۷ سریال ترکی آقای اشتباه

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی آقای اشتباه

ازگی و اوزگور وقتی همدیگر را در رستوران جدید ملاقات می کنند از دیدن هم شوکه و عصبانی می شوند و با هم بحث می کنند. اوزان تازه می فهمد که آنها یکدیگر را می شناسند و وقتی می بیند بحث بالا می گیرد ترجیح می دهد آنها را تنها بگذارد. اوزگور به ازگی می گوید که مطمئن است دیگر این برخوردها اتفاقی نیست و ازگی او را از ابتدا دنبال میکرده. ازگی از این حرف او جا می خورد و می گوید: «فکر کردی کی هستی؟ تو به خاطر اینکه من سردار رو انتخاب کردم هنوزم ناراحتی! » اوزگور پوزخندی می زند و می گوید: «تو چرا فکر میکنی باید بین منو سردار انتخاب کنی؟ تو توهم زدی! نه دیگه میخوام دور و برم ببینمت نه اینجا استخدامت میکنم! » ازگی هم می گوید: «صددرصد که من اینجا برای تو کار نمیکنم. » و از انجا می رود. اوزان به اوزگور می گوید که باید ازگی را به کار بگیرند چون نمی داند جواب دنیز را چه بدهد اما اوزگور می گوید که عصبانیت دنیز برایش اصلا مهم نیست! ازگی تصمیم می گیرد به بیمارستان و دیدن سردار برود.

او جلوی مطب او می نشیند تا اینکه سونر و نامزدش از انجا بیرون می آیند و ازگی با دیدن آنها هول می شود و سعی می کند پنهان بشود که پایش لیز می خورد و روی زمین می افتد. سونر او را می بیند و به سمتش می رود. سردار هم به سمت ازگی می رود و او را داخل اتاقش می برد و سعی می کند کوفتگی مچ دستش را خوب بکند. بعد ازگی که حالش گرفته شده پیش جانسو می رود و به او در مورد سونر و نامزدش می گوید که از اتاق سردار بیرون امده اند و حتما دختر حامله است. جانسو سعی می کند ذهن او را از فکر سونر و نامزدش منحرف بکند اما درست همان موقع سونر  و نامزدش هم جایی که آنها نشسته اند می آیند که باعث می شود ازگی دست و پایش را گم بکند و زیر میز پنهان بشود. جانسو هم او را به بیرون از کافه تریای بیمارستان می برد و ازگی با حسرت به سونر و نامزدش خیره می شود و بعد گریه می کند و می گوید: «چرا منو نخواست؟ مگه من چی کم داشتم… » جانسو او را در آغوش می گیرد تا آرامش بکند. اوزگور مدام در مورد ازگی غر می زند که اوزان به او می گوید: «داداش فکر کنم تو از ازگی خوشت اومده و از اینکه عاشقش بشی میترسی! چون معمولا انقدر یه دختر ذهنتو درگیر نمیکنه! »

اما اوزگور حرف او را رد می کند. ازگی باز به بار می رود و مست می کند. او به عکس پروفایل سونر خیره می شود و به او لعنت می فرستد که ناغافل دستش به شماره او می خورد و به سونر زنگ می زند. سونر گوشی را جواب می دهد و ازگی که متوجه تماسش نشده مدام به سونر لعنت می فرستد تا اینکه سونر اسم او را صدا می زند و ازگی دستپاچه گوشی را قطع می کند. سونر دوباره از ازگی زنگ می زند و ازگی از او می پرسد: «اگه اینو نپرسم نمیتونم ادامه بدم! چرا منو نخواستی؟ » سونر می گوید: «ازگی تو دختر فوق العاده ای هستی. خیلی با محبت و فداکاری اما من همچین زنی تو زندگیم داشتم. اونم مادرم بود. این کارای تو باعث میشد من از رابطه زده بشم! » ازگی فریاد می زند: «چون خیلی دوستت داشتم و برات ارزش قائل بودم اینطوری شد؟ تو لیاقت نداری! » او تمام شب را مست می کند و بعد به سمت آپارتمان می رود و جلوی خانه ی اوزگور می نشیند تا او برگردد. اوزگور با دختری به آپارتمان برمی گردد اما وقتی حال ازگی را می بیند دختر را مرخص می کند و ازگی را به خانه ی خودش می برد و از آنجایی که ازگی تمام شب زیر باران بیرون بوده و تب کرده، اوزگور با مهربانی از او مراقبت می کند.

صبح ازگی با زنگ جانسو و دنیز که از او می خواهند در خانه را باز بکند بیدار می شود. او وقتی مبیند که روی تخت اوزگور بیدار شده شوکه می شود و با دستپاچگی به سمت اوزگور که روی مبل خوابش برده می رود و از او کمک می خواهد. بعد هم کلید آپارتمان را پیدا می کند و در حالی که تیشرت اوزگور تنش است از طریق تراس به خانه می رود و در را باز می کند. دنیز متوجه تیشرت مردانه ای که او تن کرده می شود و ازگی نمیداند چه جواب بدهد که جانسو می گوید: «فهمیدم. تیشرت سونر رو پوشیدی! » دنیز می گوید: «دخترا اینو باید بدونین تا وقتی قبلی رو دور ننداختین، جدید نمیاد! » از ازگی می خواهد تمام وسایل مربوط به سونر را آتش بزند و ازگی هم با اینکه برایش سخت است این کار را در تراس انجام می دهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا