آقازاده ترین آقا زاده ، ظلالسلطان منفورترین آقازاده ایران که بود؟
سلطان مسعود میرزا ملقب ظلالسلطان به ۱۵ دی ۱۲۲۸ شمسی در تبریز زاده شد و تا روزی که در سال ۱۲۹۷ در اصفهان بمیرد، کارهای عجیب و غریب زیادی انجام داد که خود شاهان قاجار هم تعجب میکردند و بارها از مناصب مختلف عزلش کردند.
سلطان مسعود میرزا ملقب ظلالسلطان
این مسعودخان پسر بزرگ ناصرالدین قاجار بود و لقب «ظلالسلطان» داشت، ولی چون مادرش از ایل قاجار نبود، طبق قانون آن روزهای قاجاریان نمیتوانست شاه بشود. خودش البته این را قبول نداشت و همینطور که همراه مظفرالدین قاجار، ولیعهد سالخورده، پیر و پیرتر میشد. منتظر هم بود که بالاخره فرجی بشود و شاه بشود.
حتی به ناصرالدین قاجار هم پیشنهاد داده بود که اگر او را ولیعهد کند، پول هنگفتی به وی میدهد. یعنی میخواست به شاه که پدر خودش بود، رشوه بدهد! چنین آدمی بود ظلالسلطان. بعد هم که ناصرخان مُرد و مظفرخان، شاه شد دیگر زد زیر کاسه و کوزه و چه کارها که نکرد؛ در این حد که در زمان محمدعلی شاه قاجار که مخالف مشروطه بود، گاهی با مشروطهطلبان همکاری سیاسی و نظامی هم میکرد، بلکه خودش بتواند شاه شود.
فقط همین نبود، کارهایی کرد که خیانتآمیز بود؛ در خاندان هزارفامیل قجر یک آقازاده آبروبَر و رسوای تمامعیار بود. سلطان مسعود میرزا» ۱۵ دی ۱۲۲۸ شمسی در تبریز زاده شد و تا روزی که در سال ۱۲۹۷ در اصفهان بمیرد، کارهای عجیب و غریب زیادی انجام داد که خود شاهان قاجار هم تعجب میکردند و بارها از مناصب مختلف عزلش کردند. این مسعودخان پسر بزرگ ناصرالدین قاجار بود و لقب «ظلالسلطان» داشت، ولی چون مادرش از ایل قاجار نبود، طبق قانون آن روزهای قاجاریان نمیتوانست شاه بشود.
بعد هم که ناصرخان مُرد و مظفرخان، شاه شد دیگر زد زیر کاسه و کوزه و چه کارها که نکرد؛ در این حد که در زمان محمدعلی شاه قاجار که مخالف مشروطه بود، گاهی با مشروطهطلبان همکاری سیاسی و نظامی هم میکرد، بلکه خودش بتواند شاه شود. فقط همین نبود، کارهایی کرد که خیانتآمیز بود؛ در خاندان هزارفامیل قجر یک آقازاده آبروبَر و رسوای تمامعیار بود.
حالا چرا عزلش نمیکردند؟ چون خیلی پول داشت و در میان شاهزادگان قاجار قدرت سیاسی هم داشت و برای خودش در اصفهان لشکری با بیش از ۲۰ هزار تفنگچی درست کرده بود و اصلا حرف شاه را هم قبول نداشت. یعنی در واقع شاهان قاجار نمیتوانستند او را عزل کنند یا لااقل نمیخواستند با این آقازاده دردسرساز درگیر شوند.
حتی ناصرالدین قاجار فقط تنها کاری که توانست با او انجام دهد این بود که چون حاکم ولایات دیگری از جمله کردستان و لرستان و یزد هم شده بود وی را از همه این مناصب عزل کرد تا فقط همان حاکم اصفهان باشد و تمام. آخرسر وقتی برای تاجگذاری محمدعلی شاه به تهران آمد، مردم اصفهان اعتصاب کردند و تحصن کردند و بلوا شد تا بالاخره اصفهان از دست وی نجات یافت.
ظلالسلطان لابد از روی خودشیفتگی و بهسبک پدر تاجدارش خاطرات هم مینوشت. از قضای روزگار همین خاطراتش شده منبع تاریخی باارزشی درباره دوره قاجار و البته چون درباره وقایع شکارهای روزانهاش هم نوشته درباره محیطزیست و حیاتوحش آن روزگار نیز اطلاعات جالبی دارد و شده است کتاب «تاریخ سرگذشت مسعودی». حالا حرف شکار شد، این را هم بگویم که اگر گمان میکنید خیانتهای این آقازاده عجیب و غریب فقط در حد تخریب آثار باستانی است، شخصیت ظلالسلطان را دستکم گرفتهاید.
فقط یک نمونه از شاهکارهایش اینکه یکبار که به شبهجزیره میانکاله قشون کشید، بلایی سر حیات وحش آورد که چندگونه حیوانی از جمله ببر و پلنگ و مرال و شوکا و گاومیش در این شبهجزیره منقرض شد. چگونه؟ خاطرات خودش را بخوانید: «وارد دهانه جزیره شدیم. آنقدر گاو که از دهات گریخته بود و به آنجا رفته بود و به مرور وحشی شده بود و ببر و مرال و قرقاول و شوکا دیدیم و شکار کردیم، نمیدانم خواننده باور میکند یا نه… این اردوی به این بزرگی و عظمت به قدر چهل روز در این جزیره کوچک ماندیم، شخصی نبود از تفنگچی و سرباز و سوار که شکاری نزده باشد، آنچه میرزا محمد خان، منشی من یادداشت کرده بود به حکم من از این قرار است: ۶ هزار قرقاول به ساری به دوستان خودمان در شهر فرستاده شد، به جز دزدیده شدهها و به آمار نیامدهها، ۳۵ ببر، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش اهلی که وحشی شده بودند، ۱۵۰ مرال که گاو کوهی میگویند در این ۴۰ روز توقفِ ما در آن جا کشته شد… در این ۴۰ روز صدای تفنگ از هم نمیبرید و دیگر روزهای آخر شکارها قربی نداشتند.» با همین کار ظلالسلطان است که بسیاری او را دشمن درجه یک محیط زیست ایران میدانند. بله، این هم از این!