خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۵۱ سریال ترکی عشق از نو
فاتح از حرف آن دختر شوکه و عصبی شده و میگوید که او دختر را نمیشناسد و خودش زینب را دوست دارد. آن دختر که اسم او نیز زینب است، خوشحال شده و به برادرش میگوید که او اعتراف کرده است. برادر دختر، فاتح را داخل طویله می برد. فاتح به همراه دو بره در آنجا نشسته و برای آنها درد دل میکند.
زینب همچنان در حال گشت و گذار است تا بتواند فاتح را پیدا کند. او شب در هتلی همان اطراف میماند و با خانواده تماس میگیرد تا سلیم را ببیند. سپس احوال گلسوم را جویا می شود.
صبح روز بعد، برادر دختر میگوید که آنها باید با هم ازدواج کنند. فاتح عصبی شده و میگوید که او خودش متاهل است و زن و بچه دارد اما برادر اهمیتی نمیدهد و با اسلحه او را تهدید میکند و میگوید که آبروی خواهرش رفته و او باید همین امروز با خواهرش ازدواج کند. سپس فاتح را دست چند نفر می سپارد تا صورت او را اصلاح کنند و او را داماد کنند.
گلسوم به هوش می آید و حالش کمی بهتر است اما با یادآوری فاتح دوباره به هم میریزد و گریه میکند.
یک دست کت و شلوار خیلی بزرگ تن فاتح میکنند و دختر نیز لباس عروس پوشیده و همه مهمانان در محوطه جمع شده اند و مراسم عروسی برگزار می شود. فاتح عصبی است ولی به خاطر اسلحه برادر دختر مجبور است آنجا بماند. او یک بار میخواهد فرار کند اما دوباره او را میگیرند و به مراسم برمیگردانند.
زینب به روستا می رسد و عکس فاتح را به بچه ها نشان میدهد و آنها میگویند که فاتح را دیده اند و آدرس مراسم را میدهند. زینب به آنجا می رود. عاقد آمده و در حال خواندن خطبه عقد است اما فاتح بله نمیگوید و برادر عروس عصبانی می شود. همان لحظه زینب از راه می رسد و سریع به سمت فاتح رفته و او را از خوشحالی بغل میکند. سپس وقتی می فهمد که ماجرا چیست عصبانی می شود و میخواهد فاتح را همراه خودش ببرد اما آنها اجازه نمیدهند و این بار فاتح و زینب را به طویله می برند و دست آنها را می بندند.
آن دختر به طویله رفته و زینب از او میخواهد که آنها را نجات دهد اما دختر میگوید که باید با فاتح ازدواج کند زیرا در غیر این صورت برادرش او با به کسی میدهد که از او خوشش نمی آید. زینب به او راهکاری میدهد و میگوید که اگر گوشی خود را به زینب بدهد تا تماسی بگیرد، هر دوی آنها از شر این وضعیت خلاص می شوند و او نیز مجبور به ازدواج نیست. زینب با شوکت تماس میگیرد و شوکت به همراه پلیس به آنجا می آید و برادر دختر را به جرم آدم ربایی و تهدید با سلاح دستگیر میکنند. زینب و فاتح با خوشحالی به خانه برمیگردند و همه نیز خوشحال می شوند. آنها سپس با هم به بیمارستان می روند تا گلسوم را ببیند.
در خانه شوکت، آیفر با گریه آمده و میگوید که خانه اش را به خاطر اینکه ضامن کسی بوده، از دست داده و همه وسایل او را در کوچه خالی کرده اند و بدبخت شده است. شوکت میگوید که میتوانند به خانه او بیایند.
شب مریم وسایلش را جمع کرده و میخواهد از خانه شوکت برود زیرا زینب نیز از آنجا رفته و او دیگر کاری ندارد، اما شوکت به بهانه های مختلف نمیگذارد و مریم خوشحال می شود .
شش(آل تی).ششلول(شش+لول)شیش(ورم)شیشمان(چاق).شیشلیک(کبابی که به سیخ می کشند)..شیش بیش(شاش باش.متحیر.گیج شدن)چاش دیم.اشتباه کردم.)شیشوان.شیشه.شوشا.شوش.شوشتر…..وهر کلمه ایی شش داشته باشد.تورکی است.