خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۵۶ سریال ترکی عشق از نو
وقتی فهمی به خانه برمیگردد، خبر میدهد که فاتح برنگشته است و دیگر نمیخواهد به خانه بیاید. مقدس به شدت عصبانی می شود. سلین میخواهد از فاتح دفاع کند اما کسی به او اجازه حرف زدن نمیدهد. مقدس با عصبانیت به سمت خانه شوکت می رود. او شروع به داد و بیداد و توهین میکند. فاتح عصبانی می شود. مریم جلو رفته و با تهدید به مقدس میگوید که او با ثروتش هزار بار خانواده آنها را میتواند بخرد و کسی دنبال ثروت آنها نیست و مسأله فقط خوشبختی بچه ها بوده است. مقدس فاتح را تهدید میکند که اگر تا عصر به خانه نیاید او را از ارث و فامیلی خود محروم میکنند. سپس از آنجا می رود. فاتح خیلی ناراحت می شود. او تصمیم میگیرد با گلسوم صحبت کند. وقتی که او به خانه می رود مقدس خوشحال می شود و فکر میکند که تهدیدش کارساز بوده است. فاتح میگوید که فقط برای صحبت با گلسوم و معذرت خواهی از او آمده است. سپس با او در حیاط صحبت میکند و میگوید که زینب در هیچ چیز مقصر نبوده است و خود زینب نخواسته که با دروغ ازدواج کنند.
گلسوم میگوید که همین که با دروغ چندین ماه زندگی کرده و باعث شده است که او سلیم را نوه خودشان بداند اشتباه بزرگی بوده که نمیتواند ببخشد. فاتح حرف زدن را بی فایده میبیند و با ناراحتی از آنجا می رود. در خانه شوکت، زینب با مریم و شوکت صحبت میکند و میگوید که میخواهد علت رفتن مریم را بداند. مریم همه چیز را در مورد جاوید برای او تعریف میکند و میگوید که پدرش او را به زور به جاوید میداد اما خودش با شوکت فرار کرده و بچه دار شده بود. سپس جاوید او را پیدا کرده و با تهدید اینکه زینب و شوکت را میکشد، او را پیش خودش برده بود. او از تمام روزهای جدایی از زینب و دلتنگی اش برای او میگوید. زینب ناراحت شده و مریم را بغل میکند. صبح روز بعد، فاتح به یاد حرفهای مقدس افتاده و برای اینکه ثابت کند که زینب او را به خاطر پول نمیخواهد، از او میخواهد که همین امروز صبح ازدواج کنند. زینب متعجب شده و میگوید که الان به این سرعت نمی شود و سر فرصت این کار را میکنند. فاتح خیالش راحت می شود که زینب همچنان قصد ازدواج با او در شرایطی که طرد شده است را دارد.
در خانه فهمی، بعد از صبحانه سلین میخواهد بیرون برود اما فهمی اجازه نمیدهد زیرا میداند که او پیش اورهان می رود. فهمی به سلین میگوید که فعلا مدتی باید از خانواده شوکت فاصله بگیرند سلین عصبی می شود و میخواهد بیرون برود اما اجازه هیچ بیرون رفتنی به او نمیدهند. او با عصبانیت به اتاقش می رود. او با اورهان تماس میگیرد و ماجرا را میگوید. اورهان ناراحت شده و فاتح و زینب نیز ماجرا را می فهمند. اورهان پنهانی به خانه فهمی رفته و از بالای دیوار مصطفی را صدا می زند و از او کمک میخواهد تا سلین را ببیند. مصطفی او را به اتاقک پشتی می برد تا خودش به طریقی سلین را آنجا ببرد. او داخل می رود و سعی دارد به بهانه ای سلین را بیرون بکشاند اما فهمی نمیگذارد که سلین از مقابل چشمانش دور بشود. مصطفی به اتاقک می رود و به اورهان میگوید که موفق نشده است. اورهان یک یادداشت می نویسد و از مصطفی میخواهد آن را به سلین برساند. مصطفی کاغذ را به آشپزخانه می برد اما هنگامی که میخواهد آن را به سلین بدهد فهمی داخل می آید و او باز هم موفق نمی شود