خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۵۸ سریال ترکی عشق از نو
شوکت و مریم برای شام بیرون می روند. آنها با یکدیگر حرفهای عاشقانه می زنند و تصمیم میگیرند که دوباره رابطه خود را شروع کنند و هنوز دیر نشده است و باید از همه لحظات استفاده کنند تا دور بودن از یکدیگر در تمام این سالها را جبران کنند. شوکت سپس سعی دارد از مریم حرف بکشد که بگوید پدر واقعی سلیم کیست اما مریم که میداند به او چیزی نمیگوید. در روستا، سلین و اورهان به ایوان رفته و اورهان با نگرانی در مورد آینده وضعیت خودشان و خانواده او صحبت میکند. سلین نمیخواهد به چیزی فکر کند و از اورهان نیز میخواهد لحظات عاشقانه حال را خراب نکند. مقدس همان لحظه با سلین تماس میگیرد و با عصبانیت به او میگوید که باید همین حالا به خانه برگردد. سلین میگوید که چینن کاری نمیکند و گوشی را قطع میکند. صبح روز بعد، دختر ها به همراه آیفر به یک نان پزی می روند که خانم ها آنجا جمع شده و در حال نان پختن هستند. فادیک به سلین و زینب میگوید که در این روستا سالهاست که دختر جوانی وجود ندارد. خانم ها با دیدن دخترها، سریع به بهانه ای بیرون می روند. آنها پسران خود را صدا می زنند و خبر میدهند که در روستا دختر جوان آمده است. پسرها نیز به سمت گله می روند و یک گوسفند را میگیرند و به خانه می آورند.
هنگامی که دخترها در حال درست کردن غذا روی ایوان هستند پسرها از پشت دیوار آمده و آنها را نگاه میکنند. آیفر که متوجه قضیه شده و علت را میداند ، به فادیک میگوید که اگر رابطه اش با مته جدی نیست همین حالا بگوید و سپس به پسرها اشاره میکند. فادیک عصبی می شود. کمی بعد پسرها برمیگردند. زینب به فاتح میگوید که او بوی گوسفند گرفته و پسرها برای رفع بو به سمت رودخانه می روند تا شنا کنند و تمیز شوند. شب، فاتح به همراه سلیم به طویله می برد و گوسفند را به او نشان میدهد. کمی بعد زینب پیش او آمده و سلیم را می برد تا او را بخواباند. بعد از رفتن زینب، فاتح اورهان را در قسمت مرغداری می بیند و اورهان از دیدن او شوکه شده و میگوید که برای جمع کردن تخم مرغ آمده بود. بعد از بیرون آمدن اورهان، سلین نیز از مرغداری بیرون می آید و او نیز با دیدن فاتح میگوید که برای جمع کردن تخم مرغ آمده بود. فاتح عصبی شده و دنبال آنها می دود و آنها فرار میکنند.
صبح، سر میز صبحانه گوشت می آورند و وقتی فاتح می فهمد که آن گوشت همان گوسفند است، ناراحت و احساساتی شده و آن را نمیخورد. بعد از صبحانه آنها همگی برای گشت و گذار می روند و جاهای تاریخی را می بینند و خوش میگذرانند. هنگامی که آنها به استانبول برمیگردند، آیفر متوجه می شود که شوهر سابقش به آنجا برگشته و یک زن جوان نیز همراه خودش آورده است. او به شدت حرصش گرفته و مدام از شوهرش در خانه بدگویی میگوید. مریم پیش زینب آمده و میگوید که شوکت فهمیده است که او در مورد ارتان میداند. و خودش نیز در حال پیدا کردن ارتان است. شوکت در قهوه خانه نشسته و تلفنی با کسی صحبت میکند و در مورد پیدا کردن ارتان می پرسد. در همین حین ارتان وارد قهوه خانه شده و سر میز شوکت می نشیند.