خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
مادر رویا از هان میخواد تا از دخترش فاصله بگیره و بهش نزدیک نشه رویا و اسرا با نریمان که صدای آنها را می شنوند به پایین میان تا ببینند چه اتفاقی افتاده رویا به مادرش میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ او بهش میگه همین الان وسایلتو جمع می کنی و با هم دیگه میریم دیگه هم با این مرد رو در رو نمیشی و حرف نمیزنی. همانطوری که دست رویا رو گرفته هان جلوشو میگیره و میگه رویا با تو نمیاد. او ازش میپرسه من مادرشم میبرمش و به تو هیچ ربطی نداره من از تو نمیترسم هان بهش میگه مادر بودن فقط بزرگ کردن نیست چجور ماددی هستی که از دخترت مواظبت نمیکنی؟ رویا با نگاهش به هان میفهمونه که چیزی درباره پدرخوانده اش نگه. رویا به مادرش نگاه می کنه. مادر رویل بهش گوشزد می کنه که اگه الان با من نیای بعد از اینکه این مرد تو رو ول کرد و پول نداشتی دیگه سمت من نیا چون من دیگه نیستم و میره. اسرا از خانواده هان عذرخواهی می کنه و رویا را با خودش به خانه می بره.
هان وقتی به داخل خانه میره صفیه بهش میگه خوب میخوای تعریف کنی چیزی یا نه؟ هان میگه اون زن دیوانه است هیچ رابطه ای من با اون دختر ندارم. حکمت بهش میگه پس چرا بهت هدیه داد؟ هان میگه اون فقط واسه تشکر بود من با اون دختر هیچ سر و سری ندارم و به طرف اتاق گلبن میره. هان وقتی کنایههای صفیه را میشنوه بهش میگه همین چند دقیقه پیش را به یاد بیار که با گلبن چیکار کردی تو الان داری همون کارو با من می کنی. صفیه بهش میگه الکی که چیزی نمیگم با گوش های خودم شنیدم که داشت برنامه میریخت که برن ازدواج کنن پنهانی تو هم که باهاشون رفته بودی آزمایشگاه تا به خواهرت کمک کنی که آزمایش بده. هان بهش میگه رفتم چون خواهرم ازم کمک خواست صفیه بهش میگه من هرکاری کردم خیر و صلاحشو میخواستم. هان با عصبانیت بهش میگه مامانم این حرفها را میزد اسباب بازیمو میگرفت مینداخت دور می گفت خیر و صلاحتو می خوام، کتک می زد یا تنبیه می کرد می گفت خیر و صلاحتونو میخوام. تو هم عین مامانی.
بعد از کمی بحث کردن صفیه بهش میگه فکر کردی همین جوری تو خونه اسد دیوونه شدم؟ شنیدم که پشت سر خواهرم چی می گفتن منم زد به سرم، هان میگه پس به خاطر همینه که براش پوشک گرفتی تا عصبانیش کنه؟ صفیه میگه کارو کردم تا متوجه بشه کاری که میخواد بکنه اشتباهه زیر غذاشو زیاد کردم تا بسوزه تا منصرف بشه از این کارش گلبن که اینا رو میشنوه و پیش صفیه میره و میگه تو از قصد زیر غذای منو زیاد کردی تا بسوزه؟ از روی قصد برام پوشک گرفتی تا عصبانیم کنی؟ گلبن دلیلشو ازش می پرسه که صفیه بهش میگه من این کارا رو به خاطر خودت کردم اما گلبن با عصبانیت بهش میگه نه میدونی برای چی این کارو کردی؟ چون از ناراحتی و عذاب کشیدن ما خوشحال میشی حالت خوب میشه و به اتاقش میره. صفیه وقتی میبینه حکمتو و هان بهش زل زدن با کلافگی میگه چرا اینجوری به من نگاه می کنین و با عصبانیت از خونه بیرون میزنه و پیش بایرام میره. صفیه به بایرام میگه خوش به حالت خیلی راحت می تونی بری سپس ازش میخواد تا به اتاق ناجی بره و ماهی شو ازش بگیره.
وقتی پیش ناجی میره و ماجرای ماهی را بهش میگه ناجی و بایرام باهم دیگه پیش صفیه میرن. صفیه میپرسه چرا بدون ماهی اومدی؟ ناجی میگه به خاطر اینکه تومریس خیلی از ماهی خوشش اومده بود و خواست کمی با ماهی بازی کنه بعدا برات میارم صفیه قبول میکنه ازش میپرسه که تو با ماهی دردو دل می کنی؟ صفیه تایید میکنه که ناجی بهش میگه پس من اینجا واسه چیم؟ این همه هتل چرا اومدم اینجا؟ اومدم تا نزدیک تو باشم! صفیه با شنیدن این حرفا بهش میگه فهمیدیم گلبن میخواسته یواشکی با اسد ازدواج کنه و کارهایی که کرده بود تا او را منصرف را بهش میگند ناجی از شنیدن حرفا جا میخوره که صفیه میگه تو دیگه منو سرزنش نکن اندازه کافی اعصابم خورده ناجی میگه بعد ها که خودت بچه دار بشی دیگه برای خواهر برادر انقدر مادری نمیکنی. صفیه فکر میکنه داره مسخره میکنه و میخواد بره که ناجی میگه تو بچه دار میشی همون رویایی که میگفتی دوست داری عکس با نوههامونو رو دیوار خونمون بزنیم ولی برای تحقق یافتن اونا یه چیزایی لازمه مثلاً خوب شدن تو.
بعد از کمی حرف زدن ناجی بهش میگه فردا افتتاحیه کتاب خانهست و دوست دارم تو پیشم باشی صفیه مخالفت میکنه و میگه من نمیتونم نمیخوام با دیوونگیام اونجا رو بهم بریزم و میخواد به خانه برگرده که ناجی بهش میگه تو هر کاری هم که بکنی باز هم برام با ارزشی و تو همه رویاهامو وجود داری. گلبن با اسد تو همون کافه همیشگی قرار میذاره ولی قبلش دم در خانه بایرام میره و بهش میگه من فکر میکردم تو با اعتماد ترینی اما فهمیدم که جاسوسی خواهرمو میکردی چقدر بهت داد تا راضی شدی؟ بایرام از این حرف گلبن جا میخوره و دلخور می شه و می گه دستتون درد نکنه . گلبن دلیل تشکر میپرسه که بایرام میگه من همیشه فقط خوبی های آدم ها را می دیدم و یک سری ها رو فکر میکردم فرشته اند اما الان بهم ثابت کردین که فرشته ها هم به شیطان تبدیل میشن و به خانه میره. گلبن وقتی پیش اسد میره بهش میگه که من تا زمانی که خوب بشم همدیگر را بشناسیم بعد ازدواج کنیم اسد ناچارا قبول میکنه.
جیلان به خانه حکمت زنگ میزنه و او تلفن را بر می داره و باهاش کمی صحبت می کند همان موقع هان میاد و می پرسه که کیه؟! از حرف های حکمت متوجه میشه که جیلانه و حسابی به هم میریزه هان گوشیو ازش میگیره و قطع میکنه و بهشون میگه یک بار دیگه زنگ زد جواب نمیدین. سپس به موتورخانه میره و عکس هایی که اونجا نگهداری میکند را میبینه و یاد خاطراتش با جیلان میافته و با عصبانیت بهش میگه همش دروغ بود یک مشت دروغ تحویلم داد….