خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۹۷ سریال ترکی عشق از نو
زینب پیشنهاد میدهد که با ون به آنتالیا بروند. در خانه فهمی نیز مقدر پیش فاتح رفته و میگوید که با ماشین حرکت کنند. فاتح و مقدر به هتل می رسند. کمی بعد زینب و بچه ها نیز می رسند. زینب به اتاق فاتح می رود. فاتح از خوشحالی او را بغل میکند. فادیک و مته و سلین و اورهان نیز داخل میآیند و فاتح از دیدن آنها غافلگیر می شود. کمی بعد مقدر دم در اتاق فاتح می آید و بچه ها همگی در توالت پنهان می شوند. فاتح به مقدر میگوید که به لابی برود تا او بیاید. مقدر به لابی می رود و فاتح پیشش می رود. فاتح با تظاهر به کلافگی میگوید که خسته شده و میخواهد به استانبول پیش ملیسا برگردد. مقدر با طعنه میگوید که اصلا از ملیسا خوشش نمی آید . سپس به فاتح میگوید که برای صحبت در مورد فروش سهام هایش باید سر قرار برود. او فاتح را تنها میگذارد و فاتح نیز سریع سراغ بچه ها می رود تا با هم باشند. مقدر در لابی، پیرمردی را روی ویلچر می بیند و متوجه می شود که او فردی بسیار پولدار است. مقدر به عمد با ویلچر خودش به سمت ثروت می رود و خودش را به او میکوبد. مقدر و ثروت با یکدیگر آشنا می شوند و ثروت او را به صرف نوشدنی دعوت میکند.
زینب از فاتح میخواهد که برنامه های مرفهی داشته باشند. آنها همگی با هم به ساحل رفته و مشغول اسب سواری می شوند. فاتح ادعا میکند که از کودکی اسب سواری بلد است، اما موفق به اسب سواری نمی شود. آنها سپس سوار شتر می شوند. زینب از لیست آرزوهایش برای فاتح و بقیه تعریف میکند و فاتح تصمیم میگیرد که آرزوهای زینب را عملی کند. طبق یکی از آرزوهای زینب، آنها همگی لباس دزدان دریایی پوشیده و به کشتی می روند و مشغول بازی می شوند.زینب خوشحال شده و در انتها از فاتح تشکر میکند.
مقدر بعد از نوشیدنی، با ثروت برای غذا خوردن داخل هتل می روند. مقدر سعی دارد برای ثروت که خیلی پیر و در حال مرگ است، دلبری بکند. وقتی که ثروت سخت نفس میکشد مقدر نگران می شود که او زود نمیرد تا بتواند با او قبل مرگش ازدواج کند و صاحب اموال او بشود. ثروت میگوید که او یکی از سهامداران اصلی این هتل است و خودش نیز مجرد است.
مریم با مقدر تماس میگیرد تا خبر بگیرد که زینب و فاتح یکدیگر را دیده اند یا نه. مقدر به دروغ میگوید که مشغول پیگیری آنها است، اما بعد قطع تماس دوباره سراغ ثروت می رود و به کل فاتح را فراموش کرده است.
زینب حاضر شده تا برای سمینار برود.
مته و فادیک و سلین و اورهان به ساحل رفته و دور آتش جمع می شوند و اورهان برایشان گیتار می زند. آنها حین صحبت، به خاطر اینکه زینب و فاتح به آنها دروغ گفته بودند، تصمیم میگیرند که آنها را تنبیه کنند.