خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه وقتی با نریمان به دم پنجره میرن، با دیدن ناجی در اتاق هتل روبرو شوکه می شود و سریعا پرده هارو می کشد. نریمان عصبانی و کلافه می شود و بهش میگه چرا با معلمم اینجوری رفتار کردی. حتما الان ناراحت شده که اینجوری باهاش رفتار کردی. صفیه که شوکه شده و اصلا تو این دنیا نیست ازش می پرسد: «مطمئنی معلمته؟ » نریمان می گوید: «آره بابا. معلم خیلی خوبیم هست، خیلیم با سواده. » صفیه با لبخند به اتاقش می رود و با خودش می گوید: «اصلا شاید اون نباشه… ولی نریمانم گفت که اسمش ناجیه… » صفیه چشمش به قاب عکس مادرش می افتد و لبخندش خشک می شود.
گلبن به خانه ی اسد می رود و بهش می گوید: «اومدم اینجا هم سورپرایزت کنم هم ببینمت. »اسد میگه آدرسمو از کجا گیر آوردی؟ گلبن برایش آهنگ عاشقانه ای می خواند و میگه خلاصه یعنی اینکه عاشق یه چیزیو بخواد بدستش میاره. اسد کلافه شده و واقعا نمیداند که باید چجوری باهاش رفتار کند. گلبن خانه ی اسد را میبیند و میگه خانه خوشگلی داری ولی اگه ناراحت نمیشی یخورده کثیفه. گلبن میگه خودم تمیز می کنم اینجارو. به آشپزخانه می رود و هرچی پاک کننده و شوینده کم دارد به اسد می گوید، برایش بخرد که تمیز کاری خانه را شروع کند. گلبن به اسد میگوید که به هان چیزی  نگوید چون میاد منو میبره. اسد به بهانه پیام دادن به سرایدار به هان پیام می دهد و میگه که سریعا خودش را برساند.
هان با اینجی تو کافه نشستن درباره گلبن که عاشق اسد شده صحبت می کنند که یکدفعه از خانه بهش زنگ میزنند و می گویند که گلبن بدون خبر از خانه رفته و نیست. هان نگران می شود و میخواد بره دنبالش که همان موقع پیام اسد را می بیند و با اینجی به سرعت به طرف خانه ی اسد می روند.
گلبن که ذوق دارد به اسد می گوید: «من اینجاهارو تمیز می کنم تو هم برو به کارات برس! » اسد بهش می گوید که باهم حرف بزنند گلبن ذوق می کند و میگه بگو، اسد با دیدن اون همه ذوق و اشتیاق قهوه را بهانه می کند و نمی تواند حرفش را بهش بزند. نریمان با دیدن حال صفیه بهش می گوید که عجیب شدی آبجی چیزی شده؟ صفیه که همه فکر و ذکرش پیش اتاق هتل روبروی خانه شان هست ولی به نریمان میگه خانه کثیفه باید تمیز کنم. زنگ در خانه خورده می شود، صفیه از ترس اینکه نکنه ناجی اومده باشه داد میزنه و به نریمان میگه باز نکن و اول خودش از چشمی میبینه تا ببینه کی هست که متوجه می شود بایرام است و خریداشونو آورده. صفیه درباره هتل روبروی خانه شان ازش میپرسد که بایرام میگه یه مهمون جدید دیشب اومد، معلمه. صفیه میپرسه به نظرت چقدر میمونن مهمونا؟ زود میرن یا نه؟ بایرام بهش میگه نمیدونم بستگی داره خانم. مثلا همین معلم جدیده وسیله زیاد داشت فکر کنم زیاد میخواد بمونه. صفیه لبخند محوی روی لب هایش مینشیند.
گلبن برای شستن دست هایش به حمام خانه اسد می رود و تو آینه وقتی خودش را میبیند، توهم میزند که صفیه اونجاست و با حرف هایش او را تحقیر می کند. صفیه به گلبن میگه مارو شکل دیگه ای نمی بینن! فقط به چشم خدمتکار مارو میبینن. » گلبن ناراحت میشود و با عصبانیت پشت سر هم فریاد میزند: «من خدمتکار نیستم! دست از سرم بردار! » گمشو از خونم برو بیرون. اسد که از پشت در حمام صدایش را می شنود می ترسد! گلبن چند دقیقه ای اونجا می ایستد تا کمی آرام شود که یک گیره موی زنانه می بیند و با عصبانیت پیش اسد می رود و ازش می پرسد: «اسد این گلسر واسه کیه؟! » اسد با کلافگی می گوید مال همون خدمتکار خانه است و گلبن فورا لبخند میزند و میگه خوب زودتر میگفتی و از او مطمئن میشود! سپس بهش می گوید: «اسد من چون خودم دوست دارم  اینجارو تمیز میکنم. نه به خاطر چیز دیگه ای. چون قلبت پاکه میخوام خونت هم پاک باشه» اسد با تکان دادن سرش حرفش را تایید می کند.
صفیه به نریمان اجازه نمیدهد تا پرده ها را کنار بزنند و وقتی نریمان واسه هوا خوردن و روشن شدن اتاق پرده ها را کنار و پنجره را باز می کند، صفیه داد می زند و میگه چیکار داری میکنی میخوای واسه همه نمایش اجرا کنی؟!
اینجی و هان وقتی به خانه اسد میرسند قبل از ورودشان اینجی به هان میگه خودشو کنترل کنه و از گلبن عصبانی نشود و نگران چیزی هم نباشد. گلبن یکدفعه به ذهنش می رسد که نکند به خانه رفتنش کار خوبی نبوده باشه واسد درباره اش بد فکر نکند و فورا بهش می گوید: «من تا حالا خونه کسی نرفتم اسد حتی خونه دوست های دخترمم نرفتم. فکر بدی درباره ام نکن. به نظرت کارم اشتباه بوده؟ » اسد می گوید: «تو خواهر هانی. پس خواهر منم حساب میشی. » گلبن لبخند میزند و می گوید: «منظورت اینه که از خانواده ات محسوب میشم؟» هان و اینجی زنگ در را میزنند و گلبن که فکر می کند سرایدار است در را باز می کند که با دیدن هان و اینجی در را به رویشان می بندد و ناراحت می شود و با استرس به اسد می گوید: «نمیخوام باهاشون برم! درو باز نکن خودشون چند دقیقه دیکه میرن» هان با آرامش بهش می گوید: «اومدم فقط آروم صحبت کنیم با هم.. »
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا