وسواس عجیب ناصرالدین شاه قاجار!
ناصرالدین شاه به قدری به عظمت و ابهت مقام سلطنت اهمیت میداد که دستمالهای جیب خود را که طبعاً کرک میشد، از جیب خود خارج نمیکرد که مبادا متصدی شست و شو آب خشک شده بینی شاه را در دستمال ببیند. زمستانها دستمال چرک خود را به بخاری میافکند و خود را از آن خلاص مینمود و تابستانها لای علفهای باغ و این سر و آن سر پرت میکرد.
شاه از جوانی مبتلا به نزفالدم بود و زیر شلواری او همیشه به خون آلوده میگشت. برای پنهان داشتن آن پیشخدمت محرم او دستور داشت که همین که شاه در سر حمام رخت خود را میکَنَد و لباس آلوده را از انظار مستور و به نفع خود آن را تصرف کند. به همین جهت در حساب رختدار خانه همیشه دیده میشد که روزی یک زیر شلواری نو برای شاه تهیه شده و خود شاه هم حساب را دیده و و جزئیات آن را رسیدگی و اصلاحاتی در آن به عمل آورده و نسبت به این قلم (عبدالله مستوفی) که خیلی به نظر بیمنطق است چیزی نگفته و گذشته است.
شاهی که اینقدر مواظب این جزئیات باشد البته راضی نخواهد شد که هم بستر و بالین او از حرم خانه خارج شود و مثلا در نزد شوهری که بعد خواهد کرد، اسرار خلوت کردن شاه را با زنهایش افشا کند. بنابراین خیلی ممکن بود که شاه بعد از ملاقات اولیه دیگر رغبتی به زنی که تازه گرفته نداشته باشد ولی چون زن شاه شده بود نباید از حرم خانه خارج گردد.
تنبان زری ربابه
از طرف دیگر هم چنانکه دیدیم هیچ وقت معامله ندیده نمیکرد ولی معلوم نیست چه شده بود که این بار به حرف خواجه سرایان که شاید حاجی ابوالحسن معمارباشی پدر دختر هم آنها را قبلا خریده بود اطمینان و معاملهای ندیده کرده بود. دختر هم به تجمل پرداخته تا توانسته بود طلا و نقره و زربفت و زری و ترمه و مروارید دوزی همراه خود آورده بود. معلوم نشد که چه چیز این دختر در نظر شاه زننده آمد که به مجرد دیدار، خانوم را با جهیزیهاش به خانه پدر پس فرستاد.
نقادی مردم از این پیش آمد که شاید برای مردم عادی هم خیلی اتفاق میافتاد، اما جهت تازگی آن بود که شاه رسم نداشت بار را جایی فرود آورد که تحمل یک بار ملاقات را هم نداشته باشد. از طرف دیگر اصرار دختر و پدرش در این ازدواج که دست به دامن رشوه به خواجه سرایان شده بودند و شاید از همه بیشتر موضوع کشیدن ترمه و مروارید به رخ شاه در این تصنیف سازی مداخله داشته است. اشعاری که ساخته بودن دارای مضمونهای به قرار ذیل بود:
یل زری نداشتی؟ تنبان مرواری نداشتی؟ شوهر شاه میخواستی؟ رو رو رو ربابه ،دلم واست کبابه!»