خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگیاش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز میشود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.
اونور وقتی از ظفر میشنوه که عاشق ملیس شده کلافه میشه و سعی میکنه ظفر را منصرف کنه و میگه تو اصلا نمیدونی عشق چیه اینجوری اون دخترو هم معذب میکنی چون اون رو تو نگاه عشق نداره! ظفر ازش میخواد تا بزاره خودش تصمیم بگیره و از اینکه به خاطر این حسش اونو از پروژه کار با ملیس کنار گذاشته و به جاش بیگه را گذاشته عصبی میشه و باهاش بحث میکنه سپس در آخر میگه من میرم پیش مقام بالاتر و با اون حرف میزنم و به اتاق حمید پدرش میره. اونور هم به اونجا میره که بعد از کمی بحث کردن هاریکا به اونجا میره و میگه به به همتون که اینجا جمعین! اونور میخواد بره شرکت که هاریکا جلوشو میگیره و میگه نه میخوام یه خبر خوب بدم سپس رو به حمید میگه از دکتر حالتو پرسیدم گفت میتونی تا حیاط بری هوا بخوری منم به مناسبت این میز صبحانه را تو حیاط چیدم به بیگه هم گفتم بیاد تا یه جشن بگیریم اونور از اینکه بیگه را دعوت کرده جا میخوره که هاریکا میگه خیلی وقت بود میخواست باباتو ببینه اما به خاطر مساعد نبودن حال حمید میگفتم نه الان که حالش بهتر شده گفتم بیاد. سپس به طرف حیاط میرن. ظفر پیش ملیس میره و بهش میگه که ازش خوشش میاد ملیس شوکه میشه ظفر میگه میدونم تو موقعیت بدی گفتم و نمیخواد الان اصلا چیزی بگی فقط وقتی پرسیدی چیشده گفتم دروغ نگن! ملیس با دیدن حمید پیشش میره و میگه که خوشحالم از اینکه حالتون بهتر شده و میگه من برم که جمع خانوادگیتونو خراب نکنم اما هاریکا و حمید ازش میخوان تا بمونه چون اونم دیگه جزئی از خانوادشون محسوب میشه دیگه که بیگه حرص میخوره.
همگی سر میز صبحانه نشستن که یکدفعه نسلیهان به اونجا میاد و صبح بخیر میگه حمید میگه منتظرت نبودیم! نسلیهان میگه میدونم و به خاطر تیکه انداختن حمید بهش میگه امروز حال بابا خوبه حسابی سپس میگه من تعجب کردم که حالتون انقدر خوبه حتی از دیدن بیگه اینجا جا خوردم! حمید میگه چطور؟ هاریکا میپرسه مگه چیزی شده؟ نسلیهان میگه خبر ندارین؟ اینترنتو چک نکردین؟ سپس همگی گوشیشونو دستشون میگیرن که با یه خبر درباره بیگه روبرو میشن. آنها شوکه میشن که حمید میخواد از هاریکا تا برایش بخونه خبرو. هاریکا میگه نوشته چندسال پیش بیگه اقدام کرده به قتل یه مرد و تو بیمارستان روانی پرونده داره! بیگه شوکه میشه و با گریه میگه میتونم واستون توضیح بدم اونجوری که فکر میکنین نیست اما هاریکا بهش فرصت نمیده که بیگه با حالی داغون و گریه از اونجا میره اونور عصبی میشه و میگه بهتر نبود بهش فرصت میدادیم حرف بزنه بفهمیم چی به چیه؟ و با عجله به دنبال بیگه میره تا جلوشو بگیره. حمید به نسلیهان میگه کار تو نبوده که! هاریکا میگه واقعا که حمید الان باید خوشحال باشیم که فهمیدیم این موضوعو این همه مدت با یه قاتل جانی زیر یه سقف میموندیم! حتی اگه کار نسلیهان هم باشه باید تشکر کنیم ازش! بیگه میخواد بره که اونور ازش میخواد بمونه تا باهم حرف بزنن و وقتی حالش بهتر شد بره اما بیگه از اونجا میره. ظفر ملیس را بدرقه میکنه و میگه بازم یه ماجرای دیگه داشتیم وقتی اینجا بودی ملیس میگه نه بابا این حرفا چیه اتفاقه دیگه. سپس بعد از رفتنش فر به یکی میسپارد تا ملیس را تعقیب کنه و اطلاعات بدست بیاره چون میخواد بهش نزدیک بشه باید بفهمه که از چی خوشش میاد از چی نه! چجوری سورپرایز میشه! اونور به خانه بیگه میرسه که خبرنگارها اونجان اونور بدون جواب دادن به داخل خانه میره. او پیش بیگه میره و ازش میخواد به خودش مسلط باشه.
بیگه با دیدنش ازش میخواد بهش نزدیک نشه ولی اونور با آرامش کنارش میشینه و آرومش میکنه و ازش میخواد تا تعریف کنه ماجرا چی بوده؟ او بعد از شنیدن ماجرا متوجه میشه که به خاطر اون اصلا این اتفاق افتاده به خاطر همین ازش معذرت خواهی میکنه و میگه ببخشید که به خاطر من این اتفاق افتاده سپس بعد از آروم شدنش او را با خودش از اونجا میبره. اون پسری که از طرف ظفر مامور شده بود تا ملیس را تعقیب کند کارشو شروع میکنه. خواهر ملیس بهش زنگ میزنه و میگه که موعد کرایه خونه ست و ازش میپرسه که داره بده یا نه ملیس میگه من الان میام اونجا. ملیس به خرید میره سپس به طرف خونه پدرش میره. اونجا به خواهرش پولو میده که همان موقع پدرش میاد و میگه چه عجب! سپس میخواد پولو بگیره که ملیس به خواهرش میگه تو سریع برو این پولو بده به صاحب خونه. پدرش به ملیس میگه این پولا از کجا میاد؟ سپس فاز غیرتی برمیداره و بعد از کمی کل کل کردن میخواد تو صورتش بزنه که ملیس دستشو رو هوا میگیره و میگه من خواهرم نیستم! سپس از اونجا میره. اون پسر از ملیس عکس گرفته تو جاهای مختلف و میره پیش ظفر و میگه آقا ازم خواستین اطلاعات بدست بیارم اما از چیزی که بشنوین شاید خوشتون نیاد! سپس میگه که اکانت فصای مجازیو به تازگی زده و با فالوورهای فیک آوردتش بالا و بهش میگه که به اسم زینب میشناسنش! ظفر میگه باشه دستت درد نکنه بقیه شو بزار پای خودم سپس اون پسر از اونجا میره…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر