خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی بابا + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟
خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی بابا
جانسو با قدیرجان به فروشگاه می روند، آنجا برای قدیرجان یه کت و شلوار انتخاب میکنه و به فروشنده میگه اینو بزن به حساب من قدیرجان میگه نه من خودم حساب میکنم جانسو با عشوه بهش میگه من میخواستم واست هدبه بگیرم که حالا همین کت و شلوار شده قدیرجان هم قبول میکنه و باهمدیگه از فروشگاه بیرون میرن که فتحی صاحب کار جانسو آنها را میبینه و میره پیششون سپس با طعنه به جانسو میگه مگه مریض نشده بودی که به خاطرش مرخصی گرفتی؟ سپس اونو به گوشه ای میبره و میگه ایندفعه یه ساروهانلیو تور کردی؟ میدونه که تو کارت تور کردن و تیغ زدنشونه؟ سپس به خودش اشاره میکنه میگه از جمله من جانسو میترسه که مبادا چیزی بگه سریع فکری به سرش میزنه و شروع میکنه فریاد زدن که به من دست نزن! قدیرجان پیششون میره و میگه اینجا چه خبره؟ سپس با فتحی درگیر میشه قدیرجان با جانسو به بیرون از فروشگاه میرن. آنجا جانسو بهش میگه چیزی نبود ولش کن این مرد از من خوشش میومد و چون دید بهش اهمیت نمیدم و امروز دست تو دست با تو منو دید حرصش گرفته خواست منو اذیت کنه. ثروت به اتاق قدیر در شرکت میره و بهش میگه وقتی گفتی به ایلهان اعتماد نکنیم چون خطرناکه خواستم یه تحقیق بکنم ببینم خدمتکارها باهاش در ارتباط هستند یا نه همون موقع بود خیالم راحت شده بود که هیچ مشکلی نیست تا یوسف این دوربینو پیدا کرد و برام آورد قدیر با دیدن دوربین جا میخوره و تصمیم میگیره به بهانهی تعمیرات عده ای را به خانه بفرسته تا بگردن و ببیند در عمارت دوربین دیگه ای هم هست یا نه. قدیر به خاطر این اتفاق بیشتر از طرف ایلهان احساس خطر می کنه به خاطر همین پیش سرهان میره تا باهاش درباره ایلهان حرف بزند و ببینه نقطه ضعفش چیه.
سرهان میگه ایلهان برای فردی به نام فیروز که تو کار قاچاق مواد هست پولشویی میکنه قدیر میپرسه به چه دردم میخوره این؟ سرهان میگه ایلهان وقتی پدرش زمین گیر شد میخواست خودی نشون بده به خاطر همین وارد یکسری کارهای مسخره شد که پولاشو به باد داد برای اینکه پدرش متوجه نشه، از پول های فیروز استفاده میکرد و فیروز نمیدونه که ایلهان همچین کاری کرده چون فکر میکنه هنوز پول هایش دست ایلهان امانته. زینب در خانه متوجه شده که کبری حالش خوب نیست و داره از همه قایم میکنه به خاطر همین پیشش میره و ازش میپرسه تو چت شده؟ چیو داری از ما پنهان می کنی؟ کبری که دیگه نمیتونه تحمل کنه میگه باشه بهت نشون میدم اما بین خودمون بمونه سپس جورابش را در میآورد و زینب با دیدن پای ورم کرده و قرمز کبری میگه تو چرا نمیری دکتر؟ این حتماً شکسته! کبری میگه می خوام برم ولی تنهایی و کسی نفهمد باید کمکم کنی. بشرا به اتاق بینور میره و باهاش درد و دل میکنه او به بشرا میگه غصه نخور خداروشکر که بچه دار نمی شید و بشرا را دلداری میده و ازش میخواد صبر کنه احمد حرفهای آنها را میشنود و با عصبانیت در اتاق شان با بشرا دعوا میکنه و میگه دیگه حق نداری با اون زن حرف بزنی الان میرم داروخانه داروهامو میگیرم و میخورم و هرچه زودتر بچه دار میشیم. زینب به کبری کمک میکنه تا از روی دیوار به بیرون بره کبری خودش را به بیمارستان می رساند اما آنجا یکی از خبرنگار ها را میبیند و با ترس ازش فرار میکنه. امین موقع برگشت به خانه به پارکینگ میره اما یادش نمیاد ماشینش کجاست آنجا پیرمردی را می بیند که روی زمین نشسته و داره گریه میکند امین پیشش میره و میگه من بهت کمک می کنم نگران نباش همان موقع دو پسر جوان پیش امین میرن و ازش می پرسن حالش خوبه یا نه؟! امین تایید میکنه و با آن پیرمرد خیالی صحبت می کند.
آن پسر های جوان جیب های امین را می گردند و دفترچه او را پیدا میکنند آنجا آدرس خانهاش را میبیند و تصمیم می گیرند او را به خانه اش ببرند امین وقتی به خانه اش می رسد تازه متوجه میشود که پیرمرد خیالی در کار نبوده و کسی که گم شده بوده خودش بوده سپس از آن پسر های جوان تشکر میکنه و با بهت وارد خانه میشه. کبری که به خانه برگشته زینب ازش میپرسه چرا پیش دکتر نرفته او ماجرا را برایش تعریف می کند و ازش میخواد تا بره مسکن بیاره بعد از رفتن زینب کبری که دیگه طاقت نداره به بیرون میره تا از یه نفر کمک بخواد همان موقع امین وارد سالن میشه و کبری را می بیند کبری از حال میره و امین در آغوشش می گیرد و از یاشار و ثروت میخواد تا به کمکش بیایند. آنها کبری را به بیمارستان می رسانند دکتر به امین میگه همچنین شکستگی نمیتونه بدون درد باشه چه جوری شما ها متوجه نشدین؟ اگه یه خورده دیرتر آورده بودین اوضاع خیلی بد میشد امین به داخل اتاق کبری میره و بهش میگه چرا همچین چیزیو ازمون مخفی کردی؟ ترسیدی؟ کبرس تایید میکنه و میگه آره میترسیدم بگم امین میپرسه از کی؟ از من؟ کبری بغض میکنه و سرش را به نشانه تایید تکون میده امین ناراحت میشه و تو فکر فرو میره قدیر به خانه فیروز میره و بهش میگه ایلهان به خاطر بدهی هایی که بالا آورد پول هایی که از مردم دستش امانت بود استفاده می کرد فیروز بهش میگه چرا اینارو اومدی به من میگی؟ قدیر میگه به عنوان کسی که میخواد از خانوادهاش مراقبت کنه اومدم اینجا فیروز میگه درباره این حرفت تحقیق میکنیم اگه راست بود که هیچی اگه نبود خودم خانواده ات را اذیت می کنم…..