خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی اتاق قرمز + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی اتاق قرمز kirmiz oda را مطالعه کنید. این سریال محبوب ترکیه ای تاکنون در صدر لیست امتیاز بینندگان قرار گرفته است. سناریوی سریال ترکی اتاق قرمز kirmizi oda به سبک روانشناسی_درام میباشد. اسامی بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ Sezin Bozaci، meric aral، Burak Sevinc، Tulin Ozen، Binnur Kaya و… . بازیگران این سریال در هر قسمت تغییر میکنند، اما شخصیت روانشناس اصلی و همکاران مشغول در کلینیک در تمامی قسمتها ثابت هستند.
خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی اتاق قرمز
ملیحا که هفته گذشته با حال بدی با دکتر تماس گرفته بود و می خواست خودکشی کند حالا رو به روی خانم دکتر نشسته و از او به خاطر اینکه نگرانش کرده عذرخواهی می کند. خانم دکتر از او می خواهد ادامه داستان نجدت را تعریف کند و بگوید نجدت چه کرده بود که ملیحا را تا مرز خودکشی رساند. ملیحا می گوید وقتی کلید را در قفل انداته و در را باز کرده نجدت را به همراه یک زن برهنه دیده و فورا آنجا را ترک کرده است. ملیحا می گوید: «رفتم خونه. موهام رو از ته تراشیدم. یه بار نجدت موهام رو نوازش کرده بود. بعد تو حموم غسل کردم. وسابل و لباس هامو جدا کردم تا بعد از مرگم به فقرا بدن. بعد طناب رو آماده کردم. دور گردنم حلقه کرده بودم که دخترم رسید. بعد هم اومدم اینجا.» خانم دکتر می گوید: «چه خوب که اومدی! تو آدم خیلی خوبی هستی ملیحا.» ملیحا می گوید: «هنوزم بهم میگین خوب؟ من آلوده شدم خانم دکتر.» او از آنچه با نجدت تجربه کرده احساس گناه می کنم و می گوید: «داشتم زندگیمو می کردم. با تقدیرم کنار اومده بودم. بیرون هم کار می کرد. باید همونجا می موندم. نباید خلاف تقدیرم عمل می کردم.» دکتر می گوید: «دقیقا هم نجدت همین موقع ها وارد زندگیت شد. وقتی با زندگی آشتی کرده بودی!»
ملیحا می گوید: «رابطه ما جور دیگه ای بود. مثل عشقای تو فیلمای قدیمی ترکی. پاک و بی ریا.» ملحا ادامه می دهد: «بازم حق با من بود. مردا هیچ فرقی با هم ندارن!» خانم دکتر با خودش می گوید: «البته که اینجوری نیست. اما افسوس که تو زندگی ملیحا همینطوری بوده.» ملیحا گریه می کند و می گوید: «منی که پدر و مادر و خواهر و دخترم رو از دست دادم هیچ وقت مثل این نخواستم خودم رو از بین ببرم!» بعد از اینکه ملیحا کمی آرام می شود دکتر می گوید: »بعد از همه سختی هایی که کشیدی عشقت به نجدت تو رو به زندگی مشتاق کرده. تنها زمانی که حس کردی پاک معصومی وقتی بوده که این حس رو داشتی. شاید برای اولین بار برای خودت رویا بافتی. اما آخرش بد تموم شده. همه این عصبانیت و ناراحتیت رو خیلی خوب می فهمم ملیحا. اما تو هم عصبانیتت رو سر خودت خالی نکن. شوهرت بعد از اقدام به خودکشیت چی کار کرد؟» ملیحا مثل همیشه با اکره از شوهرش حرف می زند و می گوید: » آماده بود مثل همیشه کتکم بزنه ولی دید این بار فرق داره.» دکتر می پرسد: «واقعا پشیمونی از چیزایی که تجربه کردی؟» ملیحا می گوید: «من کثیف شدم. دلم می خواد پوستم رو بکنم. با این که وقتی پیش نجدت بودم عذاب وجدان داشتم ولی می گفتم این عشق پاکه اما نبوده . من همه زندگیم از این فرار کردم اما آخرش گرفتار بدترینش شدم.»
دکتر می گوید: «ملیحا منم با تعریفایی که از نجدت کردی از کاری که کرده تعجب کردم. اما چرا پشیمونی؟ شاید الان تموم شده ولی تو زندگیش کردی. شاید یه روز بگی چه خوب که اتفاق افتاد.» دکتر با خودش می گوید: «با همه اینا انگار توی این چشم ها برای لحظاتی نور امید رو میشه دید. امید درمان همه چیزه.» او به ملحا می گوید: «بذار زندگی کار خودش رو بکنه. الان وقت آرامشه. من باری هر نوع عشقی احترام قائلم. تو هم دچارش شدی. حالا اون بارون گذشته اما بوش مونده. چقدر زیبا! باریده، تموم شده اما به خاکت جون داده.» دکتر ادامه می دهد: «عشق آدم رو کثیف نمی کنه. تو هر چیزی که برام تعریف کردی نشونی از خوبیت بود. دیگه با خودت آشتی کن. هم با خودت هم با زندگیت. مادرت رو هم ببخش ملیحا!» ملیحا به تلخی گریه می کند و نصویر مادر زیبایش را جلوی چشم می بیند. دکتر می گوید: «اونم همینقدر تونسته. اینو قبول کن. بذار هم تو و هم خاطره مادرت به آرامش برسه. تو خیلی وقته لیاقتش رو داری. با خودت مهربون باشه. یه دادگاه توی ذهنت درست کردی و خودت رو محکوم می کنی. قاضی خوبی هم نیستی. اون دادگاه داره حکم مرگ میده. یه کم انصاف ملیحا! انقدر برای رفتن به اون دنیا عجله نکن.» در پایان دکتر از ملیحا می خواهد با صدای زیبایش آوازی بخواند. ملیحا می خواند و همه در کلینیک برای دقایقی به فکر فرو می روند. دکتر ملیحا را پیش از بدرقه در آغوش می گیرد و از او می خواهد بعد از مدتی دوباره به او سری بزند وتا آن زمان خندیدن را فراموش نکند.