خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۲۷ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۲۷ سریال ترکی عشق از نو 

فاتح به شرکت می رود. شوکت با او تماس میگیرد و میگوید که باید برای مراسم سلیم لباس ختنه بگیرد. فاتح با مته تماس میگیرد و از او میخواهد که برای سلیم لباس بگیرد. زینب به شرکت مریم می رود. مریم با دیدن زینب خوشحال می شود. زینب میگوید که او پیشنهاد کار در شرکت را قبول میکند، اما برای او سوال است که چرا مریم او را میخواهد. مریم میگوید که او میخواهد با شرکت بزرگ شکرچی زاده ها شریک باشد و از طریق زینب آنها به یکدیگر وصل خواهند بود. کامل و جواد در اسلکه مشغول جابجایی ماهی ها هستند. یکی از دوستانشان که از آنجا رد می شود، خبر میدهد که شنیده است شاهزمیت یک خواستگار خوش‌تیپ دارد. جواد که عاشق شاهزمیت است با شنیدن این حرف عصبی می شود. کامل به او اطمینان میدهد که هیچکس شاهزمیت را بخاطر نداشتن هنر و بلد نبودن خانه‌داری نمیخواهد. اورهان و سلین به کافه رفته اند و از اینکه دیگر پنهانی فرار نمی‌گذارند و رابطه شان هیجانی ندارد، کسل هستند.کامل با اورهان تماس میگیرد و از او میخواهد به اسکله برود تا جواد را دلداری بدهند.

زینب و فادیک برای خرید به مجتمع تجاری می روند تا زینب برای رفتن سر کار لباس اداری بخرد. زینب و فاتح قرار گذاشته اند که از این به بعد چیزی را از یکدیگر پنهان نکنند. زینب فاتح را میبیند که به پاساژ آمده و داخل مغازه طلا فروشی رفته است. او و فادیک با تعجب پیش فاتح می روند. فاتح میگوید که برای پیدا کردن صاحب گردنبندی که به اسم ایرم بوده آمده است. او مطمئن می شود که گردنبند نقشه ای از طرف مادرش و ایرم بوده است. زینبو فاتح گردنبند را به فادیک میدهند و او خوشحال می شود. کامل و جواد دم مغازه قصابی خواستگار شاهزمیت می روند تا او‌ را ببیند. جواد با دیدن آن پسر، از اینکه او خوشتیپ و جذاب است حرصش گرفته و حالش بد می شود. اورهان و سلین به اسکله می روند ، اتهام توضیح میدهد که جواد عاشق شده و به همراه کامل برای دیدن رقیبش رفته است. اورهان از این قضیه خنده اش میگیرد، اما سلین از او میخواهد که جدی باشد و عاشق شدن جواد را درک کند و او را مسخره نکند. شب، زینب و فاتح و فادیک به خانه می روند. فاتح سعی دارد به زینب کارهای اداری را بیاموزد تا او در شرکت وارد باشد، اما موفق نمی شود. زینب و فادیک با یکدیگر کیک می پزند و همگی دور هم می‌خورند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا