خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربینندهی کمدی – عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰ کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.
خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی آقای اشتباه
یشیم که حسابی از برخورد شیما و گم و گور شدن اوزگور عصبی شده و بهش برخورده، تصمیم می گیرد تیتر مجله و گزارشی که در مورد اوزگور هست را عوض بکند تا اینگونه انتقام خودش را گرفته باشد. شب، اوزگور وقتی ازگی را روی تراس می بیند به سمتش می رود و از او بخاطر کمک صبحش تشکر می کند و بعد هم هردو به هم دست می دهند و خودشان را معرفی می کنند و اوگوز از عجیب بودن این که هر بار به هم برخورد می کنند می گوید و هردو برای لحظه ای با لبخند به هم خیره می شوند. بعد وقتی ازگی داخل برمی گردد، جانسو از حالات و لبخند عمیق روی لبش می پرسد: «نگو که با پسر همسایه آشنا شدی! » ازگی می پرسد که چه ایرادی دارد و جانسو می گوید: «اون پسر اصلا مناسب تو نیست ازگی. یعنی اینجوری بگم که هر دختری رو برده خونه دیگه ما ندیدیمش. دو دقیقه رو تختشی و پنج دقیقه بعد جلو در میذارتت! » دنیز هم می گوید: «یعنی کسیه که تو اصلا نباید نزدیکش بشی! » جانسو هم اضافه می کند: «در ضمن تو قراره اخر هفته با سردار آشنا بشی. پس به کل اوزگور رو از سرت بیرون کن! » صبح مجله با تیتر آقای اشتباه بیرون می آید و همه ی رستوران آن را می خوانند و اوزگور را با مطالب آن دست می اندازند.
اوزگور از کاری که یشیم کرده جا می خورد و کمی بعد مادرش به او زنگ می زند و از بابت مجله ابراز ناراحتی می کند. اوزگور هم می گوید که گفته های مجله اصلا راست نیست اما مادرش برای اینکه این بی آبرویی را زودتر جمع بکند تصمیم می گیرد برای او زن بگیرد و برای همین هم همه ی دخترهای مجرد فامیل و آشنا را برای عروسی ابرو، خواهر اوزگور دعوت می کند. ابرو هم این را به اوزگور می رساند و اوزگور کلافه نمیداند چه بکند. او وقتی این را با اوزان در میان می گذارد، اوزان می گوید بهتر است بین آن همه دختری که میشناسد یکی را به عنوان دوست دختر یک روزه با خود ببرد و اوزگور هم تصمیم می گیرد همین کار را بکند. مادر ازگی به او زنگ می زند و با هیجان و ذوق در مورد سردار و اینکه مطمئن است این بار با او ازدواج خواهد کرد حرف میزند. ازگی هم با حرف های مادرش بیشتر از قبل مطمئن می شود. او در تراس مشغول خواندن کتابی در مورد روابط است که اوزگور او را می بیند و کتاب را از دستش می گیرد و خنده اش می گیرد و می گوید: «واقعا فکر کردی با این نوشته ها میتونی به جایی برسی؟ تو باید قوانین مخصوص روابط رو بدونی و بفهمی که چطور باید رفتار کنی تا بخوانت! مشکل تو اینه که زیادی صاف و ساده ای و تو همه چیز اول تو پیش قدم میشی و همین باعث میشه پسرا ازت سواستفاده بکنن. » ازگی با عصبانیت می گوید که نیازی به توصیه های او ندارد و با اخم داخل خانه می رود.
شب ازگی حسابی به خودش می رسد تا به جشن کلوب برود و آنجا با سردار روبرو بشود. در راهرو، اوزگور از پشت سر او را می بیند و محو زیبایی او می شود. شب ازگی با دیدن اوزگور به یاد حرف دخترها می افتد که گفته بودند برای جذب سردار کمی در حرف هایش اغراق بکند و وقتی سردار از ازگی می پرسد که چطور دختری است ازگی شروع به تعریف از خودش می کند و دروغ های زیادی مثل یادگیری زبان ژاپنی و رقص های مختلف را به او می گوید. سردار از اینکه او انقدر خاص و پر مشغله است تعریف می کند و ازگی که تا الان درست پیش رفته بوده فورا می گوید: «آخر هفته وقت داری با هم برای شام بیرون بریم؟ » سردار جا می خورد و می گوید که برای اخر هفته وقتش پر است و ازگی می گوید: «باشه اشکال نداره برای من وسط هفته هم خوبه! » سردار ازگی را دست به سر می کند و با گفتن این که دوستش را دیده از او فاصله می گیرد و ازگی می فهمد که حسابی اشتباه کرده و پکر و ناراحت به آپارتمان برمی گردد.
اوزگور از بین تمام دخترانی که میشناسد کسی را مناسب نمی بیند و می ترسد که بعد از یک روز همان دختر به مادرش زنگ بزند و همه چیز را لو بدهد و مادرش را ناراحت بکند. اوزان هم می گوید: «داداش تو باید دختری رو پیدا بکنی که هم به تو نیاز داشته باشه که تا بعدش لو نده تورو و هم بعدش نخواد باهات دوست شه که برات دردسر بشه! » اوزگور به فکر فرو می رود و شب وقتی ابرو به او خبر می دهد که مادرش کلی دختر برای او در نظر گرفته، اوزگور فورا به مادرش می گوید که همراه دوست دخترش به عروسی خواهد آمد و سویم از شنیدن این که بالاخره اوزگور تصمیم گرفته رابطه ی جدی ای داشته باشد خوشحال می شود و بی صبرانه منتظر او و دوست دخترش می ماند. شب ازگی برای یاد گرفتن قوانینی که صبح اوزگور در موردشان میگفت به خانه ی او می رود. اوزگور قبول می کند اما به شرطی که ازگی برای یک شب نقش دوست دخترش را بازی بکند…