خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۴۴ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۴۴ سریال ترکی عشق از نو

زینب وقتی می شنود که مریم مادر اوست، به شدت شوکه می شود و چنین چیزی را انکار کرده و میگوید که مادر او مرده است. او با عصبانیت میگوید که میخواهد همین حالا به استانبول برگردد و پیش سلیم برود. سپس از کلبه خارج می شود. فاتح از اینکه آنها بدون هماهنگی با او این خبر را به زینب داده اند عصبی شده و او نیز بیرون می رود. شوکت از اینکه مریم سریع از اتاق بیرون آمده عصبی می شود و میگوید که باعث شوک و ناراحتی زینب شده است. مریم میگوید که نحوه خبر دادن و عجله شوکت اشتباه بوده و آنها باید در استانبول با زینب صحبت میکردند. زینب داخل ماشین می رود و فاتح سریع به خانه رفته و میخواهد ‌وسایل زینب را جمع کند تا بروند. او در مقابل کنجکاوی بقیه میگوید که او و زینب با هم دعوا کرده اند و میخواهند به استانبول برگردند. مقدس با شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شود. شب، زینب و فاتح به خانه می رسند و زینب مستقیم سراغ سلیم می رود.
شب هنگام خواب، او بخاطر اتفاقات امروز ابراز ناراحتی میکند. فاتح پیشنهاد میدهد که با هم از آنجا بروند و از همه دور باشند، اما زینب میگوید که فرار راه چاره نیست. روز بعد، مریم دم خانه شوکت می رود و می‌خواهد تکلیف رابطه شان از این به بعد را بداند. شوکت میگوید که هنوز در مورد بخشیدن او فکر نکرده است. مریم کلافه شده و می‌گوید که او نیز سوکت را به خاطر اعتماد نداشتن و باور نکردن او نبخشیده بوده اما حالا می بخشد. سپس آنها با هم بحث میکنند. در خانه فاتح و زینب مشغول خوردن صبحانه هستند که اورهان و سلین و مته و فادیک به خانه می آیند. فاتح و زینب از اینکه آنها زود برگشته اند متعجب می شوند. بچه ها نیز با تعجب به فاتح و زینب نگاه میکنند و متوجه می شوند که آنها با هم مشکلی ندارند و گویا دعوا نکرده اند. هنگامی که زینب به اتاق سلیم می رود، فاتح به ناچار ماجرا را به بچه ها می گوید.‌همگی شوکه می شوند و اورهان به شدت عصبانی می شود. او از خانه بیرون آمده و با یادگار تماس میگیرد و با او به خاطر دروغی که سالها به آنها گفته بود دعوا میکند. زینب از اتاق بیرون آمده و پیشنهاد میدهد که همگی به پیک نیک بروند. بچه ها از اینکه زینب تا این حد خونسرد است نگران می شوند و میدانند که نشانه خوبی نیست.
آنها لب دریاچه می روند و زینب مدام مشغول بازی با سلیم است و اصلا از او جدا نمی شود. بچه ها پنهانی مشغول صحبت درباره وضعیت زینب هستند. سلین پیشنهاد میدهد که یک روانشناس پیدا کنند و به جمعشان بیاورند تا با زینب صحبت کند. گلسوم و مقدس و فهمی نیز به استانبول برمی‌گردند. یادگار پیش شوکت و مریم آمده و با عصبانیت میگوید که کارهای آنها باعث شده که اورهان نیز با او دشمن بشود و از او فاصله بگیرد. هنگامی که بچه ها به خانه می روند، فاتح با گلسوم و فاتح صحبت کرده و ماجرا را توضیح میدهد. گلسوم متوجه می شود که مریم بی دلیل به آنجا رفت و آمد نمی‌کرده است. هنگامی که فاتح توضیح میدهد که او از ماجرا خبر داشته و زینب نباید این موضوع را بفهمد، مقدس از پشت سر این حرف را می شنود. فاتح نگران شده و از مقدس می خواهد که این راز بینشان بماند، اما مقدس میگوید که این قضیه را به زینب خواهد گفت. گلسوم و فهمی او را دعوا می‌کنند و میخواهند که دخالت نکند
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا