خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۵۲ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۵۲ سریال ترکی عشق از نو

صبح روز بعد، آیفر به خانه شوکت اسباب کشی میکند. جواد میخواهد کمک کند تا خودش را به آیفر خوب نشان دهد اما کارتون ها از دست او می افتند و آیفر عصبانی می شود. آیفر میگوید که خانه را خالی کرده اند اما هرکاری میکند شاهزمیت از اتاقش بیرون نمی آید و نمیخواهد از آنجا برود. جواد میگوید که او میتواند شاهزمیت را راضی کند. او به خانه می رود و دم اتاق شاهزمیت با او حرف میزند اما هرکار میکند شاهزمیت بیرون نمی آید. سپس با ناراحتی به خانه برمی‌گردد و میگوید که موفق نشده است. الیف سو میگوید که او میتواند شاهزمیت را راضی کند. او به خانه می رود و به شاهزمیت میگوید که در خانه شان اینترنت نامحدود و سرعت بالا دارند. شاهزمیت راضی شده و در اتاق را باز میکند. زینب که از آمدن فاتح خوشحال است میخواهد به او پیشنهاد ازدواج بدهد اما فاتح میگوید که خودش میخواهد به او پیشنهاد بدهد. سپس از زینب میخواهد با هم به سفر بروند. زینب ابتدا قبول نمیکند اما با خودش فکر میکند که حتما فاتح میخواهد در سفر به او پیشنهاد ازدواج بدهد برای همین قبول میکند. آنها به سفر رفته و به هتل می روند و خوش می‌گذرانند.

زینب مدام منتظر سوپرایز فاتح است اما هر بار توی ذوقش می خورد و میبیند که خبری از پیشنهاد ازدواج نیست. سلین و اورهان و فادیک و مته دور هم نشسته اند. فادیک از دهانش در می رود که حتما فاتح میخواهد به زینب پیشنهاد ازدواج بدهد. سلین و اورهان متعجب می شوند و فادیک مجبور می شود ماجرا را تعریف کند که آنها زن و شوهر نیستند. اورهان عصبانی می شود اما سلین او را تهدید میکند که حق ندارد چیزی بگوید و آنها به زودی ازدواج میکنند. گلسوم از بیمارستان مرخص شده و به خانه می آید. فاتح و زینب از سفر برمیگردند. زینب از اینکه فاتح به او درخواست ازدواج نداده ناراحت است و به فادیک و سلین میگوید. گلسوم فاتح و زینب را به اتاق صدا می زند و میگوید که هرچه سریع تر کارهای امضای انتقال ارث به سلیم را انجام دهند. زینب و فاتح ابتدا شناسنامه سلیم را عوض کرده و فامیلی فاتح را روی او میگذارند و سپس برگه های ارث را امضا کرده و به گلسوم میدهند و گلسوم خوشحال شده و خیالش راحت می شود.

فاتح به بچه ها خبر میدهد که هواپیما حاضر شده و آنها همگی قرار است به آمریکا بروند . زینب خوشحال می شود و همگی حاضر شده و به هواپیما می روند. داخل هواپیما هنگام پرواز، فاتح حلقه ازدواج را مقابل زینب میگیرد و از او خواستگاری میکند. زینب غافلگیر شده و با خوشحالی قبول میکند. فاتح میگوید که میخواست همان جایی که اولین بار با زینب آشنا شده بود به او پیشنهاد ازدواج بدهد. همه خوشحال شده و به آنها تبریک می‌گویند. ناگهان هواپیما تکان می‌خورد. اورهان متوجه می شود که موتور هواپیما در حال سوختن است. همه می‌ترسند و فاتح سریع به کابین خلبان می رود. او میبیند که خلبان بیهوش افتاده و وقتی نبض او را میگیرد، متوجه می شود که او مرده است. فاتح شوکه و نگران می شود و به کمک بچه ها خلبان را بیرون آورده و خودش داخل کابین می رود تا هواپیما را کنترل کند. او از زینب میخواهد کنارش بنشیند و هرکاری که می‌گوید انجام بدهد. فاتح نمی‌تواند هواپیما را به خوبی کنترل کند و می‌گوید که در حال سقوط هستند. بچه ها همگی ترسیده و فریاد می زنند

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا