خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگیاش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز میشود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.
شب مراسم در خانه حمید برگزار میشه وقتی ملیس به آنجا میره هاریکا به ظفر میگه برو به استقبال ملیس اونور با دیدن آنها حسادت می کنه. آلپ که برای کمک و گارسونی به آن مراسم رفته بود لباس گارسونی پوشیده و با دیدن ملیس جا میخوره یک نفر او را صدا میزنه که آلپ دستپاچه میشه و سینی از دستش می افتد امید پیشش میره و دعوا و سرزنش می کند آلپ که او را نمیشناسه و کلافه است باهاش بحث و دعوا میکنه اونور پیش ملیس میره و میگه بابت شب گذشته هم ازت تشکر می کنم هم عذر می خوام ملیس خودشو به اون راه میزنه و میخنده و میگه من که چیزی یادم نیست اتفاقی نیفتاده بود که آلپ نزدیک ملیس میره و پشت سرش می ایستد و او را زینب خطاب میکند. ملیس از صداش او را میشناسد و شوکه میشه ملیس به مریح نگاه میکنه و با ترس برمیگردد به طرف آلپ و با دستپاچگی به آلپ میگه اسم منو اشتباه متوجه شدین من زینب نیستم ملیس هستم سپس با نگاهش ازش خواهش میکنه تا چیزی نگه. ملیس آلپ را به اونور کسی معرفی می کند که قبلاً با هم پروژه داشتند و به اونور میگه یه برنامه نویس قوی هستش که رو دستش ندیدم بهم گفته بود که یه شغل دیگه هم داره اما الان با دیدن تو لباس گارسونی واقعا شوکه شدم سپس برای حرف زدن او را دور از جمع می برد. ملیس الپ را به یکی از اتاقهای خانه حمید میبره آلپ از زینب گلگی میکنه که او را همونجوری رها کرد و رفت زینب با گریه بهش میگه من متوجه شدم که تو زنده ای و حالت خوبه و با اومدن آمبولانس و پلیس از اونجا رفتم سپس میگه من این کار را برای خودم کردم برای اینکه حقمو ازین زندگی بگیرم آلپ بهش میگه من ماشینو برای تو اجاره کردم برای اینکه روز تولدت خوشحال بشی میخواستم ازت خواستگاری کنم و با هم دیگه ازدواج کنیم اما ببین تو چیکار کردی! زینب بهش میگه فکر کردی من نمیدونستم؟ نمی فهمیدم که همزمان با چند نفری؟ با بقیه هم میری بیرون سپس با گریه بهش میگه تو حتی روز تولد منو فراموش کرده بودی وقتی زنگ زدم فهمیدی من اینو فهمیدم!
آلپ گردنش را می گیرد و به دیوار می چسباند و از روی عصبانیت و حرص میخواد خفه اش کنه و میگه صاحب اون پول ها اومدن سراغم اسلحه گذاشتن رو سرم میفهمی پولشونو میخوان برام مهم نیست فقط بگو اون پولا کجاست زینب بهش میگه من برای اینکه ملیس بشم مقدار زیادی از اون پولو خرج کردم آلپ کلافه و عصبی میشه و میگه یعنی چی؟ سپس اسلحه بر میدارد و به طرفش می گیرد ملیس تمام تلاشش را می کند تا او را آرام کند و میگه برای یک بار هم که شده به من اعتماد کن فکر خیلی خوبی دارم به پول میرسیم هم من هم تو این پولو هم پس میدیم مریح به دنبال ملیس میگرده و وقتی از پشت پنجره میبینه آلپ به طرفش اسلحه گرفته شوکه میشه و نمیدونه باید چیکار کنه سریع وارد خانه میشه و به ملیس میگه میخوای پلیس خبر کنم؟ الان باید چیکار کنم؟ ملیس از پشت در میگه اتفاقی نمی افته تو فقط حواست به در باشه من حلش می کنم سپس با آلپ صحبت میکنه و او را آروم میکنه و اسلحه اش را پایین میاره. او بهش میگه باشه اونا به من فقط دو روز وقت دادن منم به تو دو روز وقت میدم وگرنه شوخی ندارن منو میکشن! از طرفی حمید نسلیهان و اونور را به داخل خانه می بره و تو اتاق با آنها دعوا میکنه و میگه دفعه آخرتون باشه بدون اطلاع من کاری می کنین! با هم دیگه مشکل دارین وارد کار نکنید مهمونی امشب واسه اینکه به همه نشون بدیم ما با هم مشکلی نداریم دفعه آخرتون باشه و از اونجا میره.
نسلیهان پیش هاریکا میره و بهش میگه که پدرم باور نمی کنه که کار من نبوده یک بار هم که شده پشت من باش و از من دفاع کن و از اونجا میره. آلپ دوباره سینی که سوآت بهش داده بود از دستش می افته و امید پیشش میره و دوباره سرزنش و دعواش میکنه و میگه کسی مجبورت نکرده این کارو بکنی وقتی نمیتونی! آلپ اونجا متوجه میشه که صاحب رستوران هستش و صاحب کار او محسوب میشه اما باز هم باهاش بحث میکنه و میگه امروز یکی از عزیزترین هام جلو چشام مرد و با ناراحتی از اونجا میره. امید جا میخوره، اونور با ملیس به حیاط پشتی میرن و ازش میپرسه که چی شده چرا انقدر درهم هستش؟! ملیس میگه چیزی نیست فکر کنم تو خوردن نوشیدنی زیاده روی کردم بعد از کمی صحبت کردن به اونور میگه تو خودت هم انگار پکری اونور تایید میکنه و میگه با پدرم بحثم شد او بهش میگه منم خیلی با پدرم دعوا و بحث میکردم هر مشکلی دارین با هم صحبت کنین و حلش کنین بیگه آنها را از دور میبینه و عصبی میشه به خاطر همین سریع پیششون میره بعد از چند دقیقه ظفر به اونجا میاد و به ملیس میگه با پدرم صحبت کردم قرار شده تو شرکت بهت یه اتاق کار به عنوان دفتر کارت بهت بده تا کارتو شروع کنی ملیس خوشحال میشه و میگه این که خیلی خوبه. موقع رفتن به هتل آلپ با مریح و زینب راهی میشه اونجا آلپ با دیدن مریح بهش میگه من تورو میشناسم سپس با کمی فکرکردن یادش میاد که او را کجا دیده بوده…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر