خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۶۵ سریال ترکی بهار
موقع رفتن ثریا تیمور میره پیشش که او میگه ما باختیم حق با شما بود ولی با این تفاوت که اورن و بهار هم از هم جدا شدن واسه من هیچ شانسی نیست ولی شما شاید یه شانس داشته باشین و میره. تو بیمارستان جلسه ای تشکیل داده شده و اسماعیل رئیس خیریه به پرسنل میگه تا وقتیکه دکتر ارشد انتخاب بشه دکتر رها به این کار رسیدگی میکنه دکتر رها قبول میکنه. نورا از پشت در میشنوه که رنگین داره به وکیلش میگه یه پرونده باز کنه تا پول هایی که برای قسط خونه پرداخت کرده را بهش برگردونه نورا جا میخوره و میره یه فکری بکنه. اسمائیل به پرسنل میگه که دکتر ارشد بین دکتر اورن و تیمور قراره انتخاب بشه پس ازتون میخوام که با دقت انتخاب کنین، اورن و تیمور بهم نگاه میکنن. یه دستیار جدید به اسم دورو به بیمارستان اومده که اوئور با دیدنش عاشقش میشه و حسابی ازش خوشش اومده ایلم که از اوئور خوشش اومده حسادت میکنه. افسون به خدمه دستورهای لازمو میده و همه در حال تکاپو برای مراسم شب هستن. افسون به رنگین زنگ میزنه و ازش میخواد تا اونم شب کنارشون باشه.
بهار تو بیمارستان مدام از اورن فرار میکنه گل چیچک بهش زنگ میزنه و حالشو میپرسه که بهار میگه وقت نکردم زنگ بزنم بگم من برگشتم سرکارم گل چیچک خوشحال میشه بهار میگه که فقط این نیست شب میخوایم بریم خواستگاری خونه افسون خانم جا چیچک جا میخوره و میگه چی؟ امشب؟ بعد از کمی حرف زدن نورا به اونجا میره و به گل چیچک ماجرارو میگه سپس ادامه میده باید سریعتر برای بهار پول جور کنیم. گل چیچک میگه اینو که خودمونم میدونیم خونه مو گذاشتم واسه فروش ولی مشتری نیست! نورا میگه منم پول ندارم سپس گل چیچک چشمش میوفته به کیف تو دست نورا و وقتی میفهمه گرون و ارزشمنده بهش میگه میفروشیمش و ازش میگیره و میگه راه بیوفت. نورا جا میخوره و سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه. گل چیچک با نورا رفتن به کیف فروشی و گل چیچک کیف نورا را میفروشه و ۳۴۰ هزار لیر گیرشون میاد نورا ناراحته و گریه میکنه اما گل چیچک اعتنا نمیکنه. افسون به رضا میگه که امشب با آراز مثل پدرهای خوب رفتار کن بزار به جای دادن دخترمون پسرشونو بگیریم. نورا مدام تو حیاط خونه گل چیچک گریه میکنه….