خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۶۸ سریال ترکی عشق از نو
مته با باز کردن رمز لپتاپ ترکان عکسهای او و دوست پسرش را پیدا میکند. فاتح میفهمد که قدیر یعنی بادیگارد قبلی او دوست پسرش است و حتما با او فرار کرده است. او سریع با دلبر تماس میگیرد تا بتواند آدرس قدیر را پیدا کند. در خانه، فادیک در مورد نتیجه از اورهان سوال میکند. اورهان با حرص میگوید که سلین جواب منفی داده است. سلین به آشپزخانه پیش آنها می آید و میگوید که او مشکلش با اورهان نیست و فقط شرایط را در نظر دارد و با این وضعیت بیکاری اورهان و قهر بودن خانواده ها این کار شدنی نیست. آنها با یکدیگر کمی بحث میکنند و فادیک از آنجا می رود. شوکت و الیف سو پای لپتاپ نشسته و فیلم دوربینهای کشتی های دیگر را که برای بررسی و پیدا کردن مقصر آتش سوزی کشتی گرفته است را چک میکند اما کسی را در فیلم ها نمیبیند.
فاتح و زینب آدرس خانه قدیر را پیدا کرده و به آنجا می روند. قدیر و ترکان از دیدن فاتح شوکه می شوند. آنها ابتدا با یکدیگر دعوا کرده اما سپس فاتح و زینب داخل می روند و زینب سعی میکند که ترکان را قانع کند که فرار راه حل نیست و او باید با پدرش صحبت کند و او را راضی کند. ترکان قبول میکند و فاتح برای اینکه آنها فرار نکنند کلید خانه را از قدیر میگیرد. زینب و فاتح شب آنجا میمانند.
صبح روز بعد از طرف شرکت بیمه به کشتی می آیند. شوکت داخل کشتی یک گردنبند پیدا کرده و متعجب میشود. ارتان در خانه جدیدش مشغول اساس کشی است. او عکس زینب را به دیوار زده و آن را می بوسد و با خودش میگوید که حالا به زینب نزدیک شده است. همان لحظه مریم دم خانه ارتان می آید. او به ارتان میگوید که او را می شناسد و میگوید که آن خانه را میخرد و ارتان باید از آن محله برود. ارتان متعجب و کلافه میشود. مریم او را تهدید کرده و میگوید که مادر زینب است. حیدر با فاتح تماس میگیرد و با عصبانیت میگوید که ترکان در اتاقش نیست . زینب گوشی را گرفته و میگوید که زینب پیش آنهاست و او نباید طوری برخورد کند که دخترش از او فراری باشد. زینب به اتاق می رود و متوجه می شود که ترکان و قدیر شب از پنجره فرار کرده اند. فاتح سریع با مته تماس میگیرد تا با شماره ترکان رد آنها را پیدا کند.شوکت به خانه رفته و گردنبند را به همه نشان میدهد و میگوید آن را در کشتی پیدا کرده است. مریم با تعجب به گردنبند نگاه کرده و یاد عروسی اش می افتد.
حیدر دم خانه دلبر می رود و از او میخواهد با فاتح تماس بگیرد و جای آنها را پیدا کند. فاتح به دلبر میگوید که آدرس ترکان را پیدا کرده و او و قدیر در بندر هستند و پیش آنها می رود. فاتح و زینب به بندر می رسند و وقتی ترکان و قدیر را میبیند دنبال آنها می دوند اما آنها فرار میکنند. حیدر نیز به سمت بندر می رود و آنها را گیر می اندازد. حیدر با عصبانیت قصد دارد فاتح را اذیت کند اما زینب جلو آمده و از فاتح دفاع میکند و از ترکان نیز به خاطر اینکه عاشق شده و از پدرش می ترسد دفاع میکند. او در حرفهایش میگوید که دختر شوکت است. حیدر که شوکت را می شناسد. متعجب شده و دیگر با آنها کاری ندارد. فاتح با خوشحالی زینب را بغل کرده و او را می بوسد.