خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۷۹ سریال ترکی بهار
همه با عجله خودشونو به بیمارستان میرسونن و حسابی نگران حال هما و جم هستن. تیمور به بهار زنگ میزنه و اونو سرزنش میکنه که اگه به گشتنت با اون مرد تو خیابون ادامه بدی همین میشه وضعیتمون! بهار عصبی میشه و با عصبانیت میگه خفه شو! سوار تاکسیم دارم میام حق نداری منو مقصر بدونی! و با عصبانیت میره سمت بیمارستان. اونجا رنگین وقتی میبینه تیمور و افسون باهم میان جا میخوره و به افسون شک میکنه. سپس وقتی تنها گیرش میاره بهش طعنه میزنه و میگه که انگاری ریزش مو دارین به عنوان دکتر بهتون پیشنهاد خوردن ویتامین میدم عطرتونم خیلی تنده همه جا رد میندازه و میره که افسون جا میخوره و میگه این چه رفتاریه دیگه! اورن میره پیش جم و سرزنشش میکنه به خاطر کاری که کرده هما میگه اون تقصیری نداره من خواستم!
اورن میگه الکی نخواین بندازین گردن همدیگه جفتتون مقصرین! جفتتون کاری که نباید می کردینو کردین! هما به خونه رفته و اونجا تیمور بهش میگه که باید ازش فاصله بگیری تو نمیدونی اون چجور آدمیه! هما کلافه میشه و میگه چجور آدمیه؟ او بهش میگه که دستبند دوست افسون خانمو اون دزدیده بود انداخته بود گردن مادرت او با شنیدن این حرف شوکه میشه و تو اتاقش گریه میگنه پارلا سعی میکنه آرومش کنه. رنگین تو خونه درباره افسون از تیمور میپرسه که تیمور عصبی میشه و ازش میخواد تا تموم کنه این رفتارهای بچگانه شو و میره که رنگین از اینکه به جای طلبکار بدهکار شد خنده عصبی میکنه. فردا صبح بهار قبل از رفتن به بیمارستان با هما حرف میزنه و میخواد متقاعدش کنه که از جم فاصله بگیره اما او نمیخواد مناسب نبودن جم را قبول کنه و با کلافگی میره مدرسه….