خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۹۸ سریال ترکی عشق از نو
بچه ها یک میز پر از غذاهای خوشمزه آماده کرده و سلین روی غذاها داروی مسهل می ریزد. سپس در اتاق فاتح را می زند و میگوید که میز را برای او آماده کرده اند. فاتح نیز را داخل می برد. بچه ها به اتاق خودشان می روند و در مورد کاری که کرده اند صحبت میکنند و منتظر نتیجه هستند. کمی بعد، زینب از سمینار برگشته و فاتح نیز را به او نشان میدهد و میگوید که خودش تدارک میز را دیده است. آنها مشغول غذا خوردن می شوند. سپس زینب لباس خواب پوشیده و پیس فاتح می آید. قبل از اینکه آنها یکدیگر را ببوسند، فاتح دلپیچه میگیرد و به دستشویی می رود. وقتی فاتح بیرون می آید، این با زینب دلپیچه میگیرد و به دستشویی می رود. فاتح دوباره دل پیچه میگیرد و از زینب میخواهد سریع تر بیرون بیاید، اما زینب میگوید که نمیتواند. فاتح با عجله دم اتاق سلین و اورهان می رود، اما آنها به عمد در را باز نمیکنند. او دم اتاق مته و فادیک می روند و آنها نیز در را باز نمیکنند. فاتح به ناچار به یکی از اتاق ها که برای یک تازه عروس و داماد است و در حال وارد شدن به اتاق هستند، می رود و کارش را انجام میدهد. عروس و داماد متعجب می شوند. فاتح بیرون آمده و از آنها عذرخواهی میکند و می رود.
روز بعد، همه در حال خوردن صبحانه هستند. مقدس با فاتح تماس میگیرد و میگوید که حوصله اش سر رفته است. او میخواهد که با ملیسا بیرون برود. فاتح با شاهزیمنت تمام میگیرد و از او میخواهد که با مقدس بیرون برود. شاهزیمنت که به خاطر قبول نکردن جواد،تنبیه شده و آیفر لپتاپش را با زنجیر بسته است، با عصبانیت در اتاق راه می رود و پای تلفن داد و بیداد میکند و حاضر نیست پیس مقدس برود. او به فاتح میگوید که به خاطر آنها به این وضعیت افتاده است. بعد از قطع تماس، فادیک با پدرش تماس میگیرد و به او میگوید که آیفر میخواهد به زور شاهزیمنت را شوهر بدهد. پدر فادیک عصبی شده و دم خانه شوکت می رود آیفر با دیدن او عصبانی می شود. پدر فادیک و شاهزیمنت، به آیفر میگوید که حق ندارد بدون اطلاع او شاهزیمنت را به کسی که نمیخواهد بدهد. سپس شاهزیمنت را صدا می زند. شاهزیمنت با دیدن پدرش به شدت خوشحال شده و از او میخواهد که نجاتش دهد. او چمدانش را جمع میکند و همراه پدرش بیرون می رود. آیفر از شاهزیمنت عصبانی می شود.
شاهزیمنت متوجه می شود که پدرش خانه ای ندارد و از اینکه او را همراه خودش برده عصبانی می شود. او با چمدان در خیابان آواره می شود. فادیک با شاهزیمنت تماس میگیرد و به او میگوید که اگر به دیدن مقدس برود، به او کمک میکنند تا دوباره زندگی خوب سابقش برگردد. شاهزیمنت با حرص مجبور می شود که قبول کند.آیفر که از رفتن شاهزیمنت ناراحت شده، در خانه با یادگار درد دل میکند .سپس حاضر شده و با حیدر بیرون می رود. آنها با هم به شهربازی می روند و تفریح میکنند. ملیسا به خانه پیش مقدس می رود. مقدس از دیدن او خوشحال می شود و آنها مشغول صحبت می شوند. در آنتالیا ، بچه ها همگی از هتل بیرون آمده و فاتح پیشنهاد میدهد که برای پرواز بروند. زینب میترسد، ولی فاتح او را مجبور میکند. آنها سوال هلیکوپتر می شوند. زینب از ترس از حال می رود. آنها بعد از هلیکوپتر، زینب را پیاده کرده و سوار تل کابین میکنند. وقتی زینب به هوش می آید و خودش را در تله کابین میبیند، از اینکه در هلیکوپتر نیست خیالش راحت شده و از دیدن مناظر لذت می برد.
آنها سپس همگی به هتل برمیگردند. فاتح جلو تر از بقیه می رود تا آنها با مقدر رو به رو نشوند. کمی جلوتر، مقدس ناگهان جلوی فاتح می آید و او را به همراه ملیسا غافلگیر میکند. فاتح شوکه می شود.