معنی تبحر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تبحر. [ت َ ب َح ْ ح ُ] (ع مص) دور درشدن در علم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تبقر. (زوزنی). دریا شدن در علم. (دهار). بسیارعلم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). علوم بسیار دانستن. (فرهنگ نظام). تبحر در علم، بسیارعلم گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تعمق و توسع. (قطر المحیط). تبحر در علم و جز آن، تعمق در آن و توسع آن. (از اقرب الموارد). بسیاری علم و دانش و غوطه وری در بحر علوم. (ناظم الاطباء): این مداح دولت عالیه را در فنون علوم و صنوف حکم تبحری ظاهر است. (سندبادنامه ص 55). || بسیارمال شدن. (آنندراج). تبحر در مال، بسیارمال شدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || و نیز تبحر بلغت مصری، رفتن بسمت دریا یعنی بسمت شمال. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(تَ بَ حُّ) [ع.] (مص ل.) بسیار دانا بودن، در علمی مهارت بسیار داشتن.

فرهنگ عمید

بسیاردانا بودن، در امری علم و اطلاع بسیار داشتن،
مهارت،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

چیرگی، زبردستی

کلمات بیگانه به فارسی

چیرگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت

فرهنگ فارسی هوشیار

ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر