In به فارسی دیکشنری انگلیسی
-
(prep):در
-
توی
-
اندر
-
لای
-
درظرف
-
هنگام
-
به
-
بر
-
با
-
بالای
-
روی
-
از
-
باب روز
-
(adj):درونی
-
شامل
-
نزدیک
-
دمدست
-
داخلی (adv):رسیده
-
آمده
-
درتوی
-
بطرف
-
نزدیک ساحل
-
باامتیاز
-
بامصونیت
-
(vt):درمیان گذاشتن
-
جمعکردن
-
(n):شاغلین
-
زاویه
-
(pref)
-
inch-اینچ واحدی برای طول که برابر با 2/54 سانتی متر است. استفاده از واحد si طول، ترجیح داده می شود.
-
indium-اندیم عنصر فلزی یا عدد اتمی 49 و وزن اتمی 114/82. به عنوان یک آلاینده ی مهم برای نیمه رساناها استفاده می شود. و در همان گروه جدول تناوببی عناصر، آلومینیم ف گالیم قرار دارد.
-
natural ltgaritm-لگاریتم طبیعی زمان تناوب نوسان آزاد جسم یا سیستم.
-
داخل، موجود، در، درون، برحسب، نسبت به، به
-
ایندیم - عنصر نادر فلزى که سپید و نرم و رسانا بوده و در صنعت کاربرد دارد
-
لگاریتم طبیعی - تابعی در پاسکال و زبانهای دیگر که لگاریتم طبیعی (مبنای e) آرگومان خود را محاسبه می کند. مثلاً In (x) لگاریتم طبیعی x را پیدا می کند. نگاه کنید به logarithm.