معنی ازناد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ازناد. [اَ] (ع اِ) ج ِ زَند.

ازناد. [اِ] (ع مص) زیادت کردن. افزودن. (منتهی الارب). || رجعت. برگردیدن. عود:ازند فی وجعه، برگردید در درد خود. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: زند) بند دستها بندهای دستها

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر