انس گرفتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

انس گرفتن. [اُ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) خو گرفتن. خوگر شدن. (یادداشت مؤلف). تأنس. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). الفت گرفتن. انس یافتن:
با غم رفیق طبعم از آنسان گرفت انس
کز در چو غم درآید گویدْش مرحبا.
مسعودسعد.
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
روزی من نیست یا خود نیست در عالم وفا.
خاقانی.
چو وحشی توسن از هر سو شتابان
گرفته انس با وحش بیابان.
نظامی.
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی.
همچون دو مغز بادام اندر یکی سفینه
با هم گرفت انسی وز دیگران ملالی.
سعدی.
میل ندارم بباغ انس نگیرم به سرو
سروی اگر لایق است قد خرامان اوست.
سعدی.
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراغ مبتلا کن.
سعدی.
ادب نگذاشت تا گیریم انسی بر سر کویت
حدیث وحشتی گفتیم تا رم کرد آهویت.
میرزا محمد صادق (از آنندراج).
- امثال:
با وحش کسی که انس گیرد
هم عادت وحشیان پذیرد.
(از امثال و حکم).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) انس گرفتن به (با) کسی. الفت یافتن با او استیناس.

پیشنهادات کاربران

ایناس

الفت-اخت شدن-مانوس شدن-

دم خور شدن-موانست-استیناس

خوگرفتن .انیس شدن .مانوس شدن.

عادت-طینت-سیرت-منش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر