بارگاه زدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بارگاه زدن. [زَ دَ] (مص مرکب) برپا کردن خیمه. بارگاه افراشتن. بارگاه آراستن. بارگاه کشیدن:
بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه
بده تا زنم بر فلک بارگاه.
حافظ (از ارمغان آصفی).
چو در مشهد طوس زد بارگاه...
قاسمی (از ارمغان آصفی).
رجوع به بارگاه افراشتن و بارگاه آراستن و بارگاه کشیدن شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
برپاکردن خیمه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.